یتیم قربانی جنگ برای تأمین حقوق زنان و آگاهی افغان‌ها مبارزه می‌کند

احمد صهیب حسرت
جولای 5, 2023

یک افغان داستان دردآور زنده‌گی مادر خود را بیان می‌کند و می‌گوید، مادرش در ۱۳ سالگی ازدواج کرد، در ۱۸سالگی بیوه شد و در ۲۱ سالگی به اجبار به ازدواج مجدد درآورده شد و در ۳۳ سالگی زنده‌گی مملو از رنجش به پایان رسید.

محمد نصیر امانی- که می‌گوید، در سال ۲۰۰۹ از راه‌های قاچاقی ابتدا به ایران سپس به ترکیه، از آنجا به یونان، ایتالیا و سپس با تحمل رنج و مشقت زیادی به جرمنی رسید و از حدود ۱۴ سال به این‌سو در جرمنی به سر می‌برد- متن مکتوب داستان زنده‌گی مادرش را با تلویزیون وصال شریک کرد.

وی می‌گوید که مادرش ملکه و پدرش محمدیاسین در سال ۱۳۶۴ باهم ازدواج کردند، اما پدرش – که در بخش نظامی ایفای وظیفه می‌کرد – در سال ۱۳۶۸ جان خود را از دست داد.

امانی که باشندۀ اصلی ولسوالی سیدآباد ولایت میدان‌وردک می‌باشد می‌گوید، در آن زمان – که وی، خواهر و برادرش در سن کودکی بودند – در کابل زنده‌گی می‌کردند و پس از مرگ پدرش، کاکای او خواهر و برادر کوچکترش را به میدان‌وردک منتقل کرد، تا اینکه وی و مادرش نیز به آنجا رفته و مادرش را به زور به نکاح کسی دیگری درآورد.

اما موصوف می‌گوید، پس از گذشت سه ماه وی و مادرش مجبور شدند تا به قریۀ خود در میدان‌وردک بروند.

امانی می‌افزاید: «زمانی‌که به خانه پدری خود نزدیک شدیم، خواهر و برادر خود را دیدم که با دستان ترک‌خورده و صورت‌های پر از خاک با هم مصروف بازی اند. زمانی‌که به خانه رسیدیم، مادرم با چشم‌های اشک‌آلود آب را گرم و آنان را حمام داد و دست‌ و پاهای‌شان را چرب کرد، کاکا از قبل افرادی را پیدا کرده بود که امشب مادرم را به آنان تسلیم دهد. این معلومات ناوقت عصر خانم بزرگ کاکایم با مادرم شریک کرده بود. مادرجانم برای شب آماده‌گی گرفت؛ چاقو، چوب و تبر را به اتاق خواب ما – که به‌نام مهمان‌خانۀ کاکا یاد می‌شد – با خود آورد و در پشت دروازه‌ صندوق‌ها را جابجا کرد، در این شب مادرجانم، زن بزرگ کاکایم و بجۀ بزرگ کاکایم مانند جنگ‌جویان صفوف جنگ گزمه می‌کردند. افرادی که کاکایم پیدا کرده بودند، آمدند و کاکایم در نیمی شب همراه آنان بیرون رفت و برای‌شان گفت که زن از موضوغ باخبر شده و امشب بیدار مانده‌است و دورازه‌ها را نیز محکم بسته کرده‌است، پس امشب کار پیش نمی‌رود، صبح باز بیایید.»   

به گفتۀ او، صبح همان شب مادرش قصد کرد تا با اولادهایش دوباره به کابل برود، اما کاکایش مانع این کار وی می‌شد.

وی می‌افزاید: «کاکایم ما را از مادرم جدا کرد و به لت‌وکوب مادرم آغاز کرد، اما زور کاکایم به مادرم نرسید، مادرجانم از خانه بیرون برآمد، با ناله و فریادهای او ساکنان قریه تجمع کردند. بچه‌های کاکایم یک‌بار برادرم را در آغوش گرفتند و از مادرم جدا می‎کردند و سپس خواهرم را در آغوش می‎گرفتند و از مادرم جدا می‌کردند. من از چادر مادرم را  محکم گرفته‌ بودم، باشنده‌گان قریه کاکایم را تهدید کردند و کاکایم از شرم آنان ما را رها  کرد.»

موصوف می‌گوید، آن‌ها از خانۀ کاکایش به خانۀ پسر کاکای مادرشان رفتند، مادرش در مقابل پسران کاکایش شروع به گریه و فریاد کرد، آن‌ها از او جانبداری کردند، تفنگ را برداشتند، اما کاکایش فرار کرده بود و فردای آن روز کابل رفتند.

میدان‌وردک: خشونت خانواده‌گی در قریه

امانی گفت، زمانی‌که در سال ۱۳۷۱ جنگ‌های داخلی در کابل آغاز شد آن‌ها مجبور شدند دوباره به میدان وردک برگردند.

او می‌افزاید که پس از این روزگار سیاه خانوادۀ شان آغاز شد؛ با مشکلات سخت اقتصادی روبه‌رو شدند و کاکایش به پدرکلان مادری‌اش پیام فرستاده بود که بعد از این آنان در خانۀ من زنده‌گی کنند.

او می‌گوید: «چندین شب در خانۀ کاکایم سپری شد، یک شب در حویلی سروصدا بلند شد، مادرجانم از خانم‌های کاکایم پرسیده بود که ماجرا چیست؟ آن‌ها برای مادرم گفته بودند که طلب‌کاران آمده و قرض خود را می‌خواهند و با خود اسلحه و دیگر افراد نیز آورده‌اند. ناگهان یک ریش‌سفید با کاکایم وارد اتاق شد و به مادرم گفتند که زندگی و خانۀ جدیدت مبارک باشد!»

او می‌افزاید: «مادرجانم به گریه افتاد و فریاد زد، مادرجانم از دست مرا محکم گرفت و گفت، کاکایت مرا به زور به ازدواج کسی دیگر می‌آورد! مادرجانم به کاکایم گفت که به قبر برادر شهیدت نگاه کن، این کار را نکن، من نمی‌خواهم ازدواج کنم، کاکایم در پاسخ گفت، بالای قبر او حالی سبزه رویده. این سخن کاکایم هرگز از ذهنم بیرون نمی‌شود. خلاصه اینکه مادرجانم و هر سۀ ماه(دو برادر و یک خواهر) زیاد گریه کردیم بسیار فریاد زدیم، اما رسم غلط جامعۀ افغانی صدای ما را نشنید.»

او می‌گوید که وی، خواهر و برادرش با کاکای‌شان ماندند، مادرش به ازدواج فردی که ناشنوا و از ناحیۀ پا معیوب بود، درآورده شد و آن‌ها هشت سال مادر خود را ندیدند.

به گفتۀ امانی، پس از آن زمانی‌که در قریه با کسی دعوا می‌کرد آن‌ها برایش تعنه می‌دادند که «اگر تو مرد استی برو انتقام مادرت را از کاکایت بگیر.»

او می‌گوید، خسر جدید مادرش پس از هشت سال کاکایش را قناعت داد که او، خواهر و برادرش را به دیدن مادرش ببرد.

او گفت، زمانی‌که به خانۀ جدید مادرش رفتند، مادرش فریاد خوشی سر داد و به گریه افتاد، دستان ترک‌خورده و خاک‌آلود آنان را شست و به آن‌ها محبت مادری ورزید.

اما او می‌افزاید که ۱۳ روز را مثل یک رویا با مادرش سپری کرد و پس از آن آن‌ها را دوباره به خانۀ کاکایش که مثل زندان بود، بردند.

پاکستان: انجام کارهای شاقه در کودکی

او می‌افزاید، پس از آن کاکایش به دلیل مشکلات اقتصادی مجبور شد که با خانوادۀ خود به منطقۀ مسلم باغ کویتۀ پاکستان برود، آن‌ها را نیز با خود بردند و او در آنجا با یک خانوادۀ ثروتمند آغاز به کار کرد، ماهانه در بدل ۸۰۰ کلدار پاکستانی برایشان سودا می‌برد، گاوها را نگهداری می‌کرد و طویله را پاک‌کاری می‌کرد.

وی گفت، مدتی بعد تمام داستان خود را به این خانوادۀ ثروتمند بیان کرد، خانواده بهجای وی یک کارگر دیگر را استخدام کرد و وی پس از این در خانوادۀ یادشده مانند یک عضو آن زنده‌گی می‌کرد.

وی می‌گوید، یک روز از مسلم باغ به کویته رفت و در اده سابقۀ شهر کویته پدراندر خود را دید، با دیدن او زیاد بسیار حیرت زده و از سخن باز ماند، او را تنها از پیراهنش کش می‌کرد، اما پدراندرش فکر می‌کرد که وی گدای‌گر است.

امانی می‌افزاید که بعدا پدراندر خود را شناخت و با وی به خانۀ مادر خود رفت، مادرش بار دیگر پسر گمشدۀ خود را پیدا کرد و وی پس از آن با مادر خود زنده‌گی می‌کرد، مکتب را نیز آغاز کرد و با پدراندر خود در دکان خیاطی نیز کار می‎کرد.

اما امانی می‌گوید، برادر و خواهر کوچکترش نزد کاکایش ماندند و مادرش اجازه نداشت با این دو فرزند خود ببیند.

به گفتۀ وی، به برادر و خواهرش در خانۀ کاکایش ظلم می‌شد و روزی مادرش از شوهرش اجازه گرفت و هر دوی آنان به خانه کاکایش رفتند، تا خواهر و برادر خود  را نیز با خود به خانۀ خود بیاورند.

وی می‌گوید، کاکایش نخست با مادرش موافقت کرد که پسر و دخترش را با خود ببرد، اما بعدا از این سخنان خود پشیمان بود؛ به همین دلیل وی و مادرش به خانۀ یک بزرگ قومی افغان در آنجا رفتند و تمام داستان را برایش بیان کردند.

وی می‌افزاید، بعدا بزرگان قومی تصمیم گرفتند که خواهر و برادر وی به مادرش سپرده شوند و بعدا با مادر خود رفتند و برای همیشه از شر کاکای‌شان نجات یافتند.

ایران: زنده‌گی مهاجرتی

محمدنصیر سیزده ‌ساله بود که با مادر و پدراندرش در سال ۱۳۷۹ به دلیل مشکلات اقتصادی در پاکستان به ایران مهاجرت کردند، با رسیدن به شهر ایران‌شهر ایران پدراندرش از سوی پولیس این کشور بازداشت شد و او توسط قاچاقبران برای ۱۵ زور گروگان گرفته شده بود و در یک خانه نگهداری می‌شد که سپس از آنجا موفق به فرار شده‌است.

امانی می‌گوید، وضعیت اقتصادی‌اش در ایران نهایت خراب بود و برای کار به چندین شهر این کشور رفته‌است اما اینکه کودک بود، در بخش ساختمانی کسی به وی کار نمی‌داد.

وی می‌گوید: «پس از ده‌ سال به حیث شاگرد در دوکانی در تهران کار خود را آغاز کردم که در آن زمان ۳۰ هزار تومان می‌داد و در همان زمان که از سایۀ پدر و مادر محروم بودم، به سگرت معتاد شدم که خوشبختانه پس از دو سال با ورزش و آمدن مادرم به تهران، سگرت را نیز ترک کردم.»

در سال ۱۳۸۴ مادر و پدراندرش برای اشتراک در مراسم عروسی به کابل آمدند، اما پس از مدتی مادرش ملکه بیمار گردید.

وی گفت، زمانی‌که از بیماری مادر اطلاع یافت، به کابل آمد.

امانی می‌گوید، زمانی‌که به خانۀ پدرکلان مادری‌اش در کابل رسید، نخست در مورد مادر خود پرسید اما پدرکلانش برایش گفت : «بچیم مادرت جانش را به حق سپرد و فوت کرد.»

وی می‌افزاید: «مادرم در ۳۳ سالگی فوت کرد، من در ۱۹ سالگی، خواهرم در حدود ۱۸ سالگی و برادر کوچکم در حدود ۱۷ سالگی از نعمت داشت مادر محروم شدیم.»

به گفتۀ وی، زنده‌گی بسیاری بیوه‌ها و یتیم‌های افغان به اندازۀ زندگی مادر، خواهر و برادر وی تلخ است  و او این داستان را به این دلیل بیان می‌کند که دیگر رسم و رواج‌های نادرست از بین برود و به تمام زنان حقوق اساسی آنان داده شود.

امانی پس از مرگ مادرش کارهای بسیار شاقه را در ایران انجام داده‌است و سرپرستی برادر و خواهرش را برعهده داشت، به دلیل انجام کارهای شاقه از او تنها یک اسکلیت‌ باقی مانده بود، وی می‌گوید: «روزانه برای پیدا کردن روزی حلال نه ساعت در زیر زمین با بیل و کلنگ در چاه‌های عمیق کار می‌کردم.»

فعالیت‌های مدنی در جرمنی:

امانی می‌گوید که در سال ۲۰۰۹ میلادی از راه قاچاقی از ایزان نخست به ترکیه، سپس از طریق کشتی بادی به یونان، از آنجا در موترهای باربری به ایتالیا و بعد از آن از راه قاچاق به جرمنی رسید.

وی می‌افزاید: «من به مدت یک‌سال هر روز صبح تا شام زبان جرمنی را می‌آموختم و سپس در مورد قوانین اساسی جرمنی معلومات حاصل نمودم و سپس در یک رستورانت فست‌فود به‌نام مک‌دونالد کار یافتم که از سال  ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶ در همان رستورانت مصروف کار بودم.»

امانی می‌گوید، بعد از سال ۲۰۱۶ میلادی همزمان دو وظیفه را انجام می‌داد، در یک مؤسسه هم کارمند ارایۀ خدمات اجتماعی در عرصۀ مهاجرین بود و هم کار ترجمانی را به پیش می‌برد که تا سال ۲۰۲۰ در اداره‌های مختلف کانادا به‌عنوان ترجمان ایفای وظیفه می‌نمود، از سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۲ در بخش ارایۀ خدمات اجتماعی در شهر مونیخ وظیفۀ دولتی را انجام داده و در حال ‌حاضر هم سرگرم آموزش‌های دو ساله در بخش آی‌تی می‌باشد و گاهی اوقات وظیفۀ ترجمانی را نیز به پیش می‌برد.

امانی می‌گوید: «من خودم در علوم اجتماعی تحصیل کرده‌ام و برای دو سال در عرصۀ ارایۀ خدمات اجتماعی در شهر مونیخ وظیفۀ رسمی را انجام داده‌ام و همچنان ترجمان پنج زبان‌ (دری، فارسی، پشتو، اردو یا هندی و جرمنی)  نیز می‌باشم و در حال حاضر در دورۀ دو ساله در بخش آی‌تی کمپیوتر آموزش می‌بینم.»

امانی در سال ۲۰۱۲ میلادی با دختر خاله‌اش نادیه ازدواج نموده‌است، دو طفل – یک دختر نه ساله به‌نام ثنا که  متعلم صنف سوم است و یک پسر شش ساله به‌نام میلاد دارند که در کودکستان است، امانی، همسرش و دو کودک شان تابعیت خود را حفظ نموده و تابعیت جرمنی را نیز دارند.

وی می‌گوید: «من  همسر و کودکانم را زیاد دوست دارم و با هم زنده‌گی پر از خوشی‌ها را سپری می‌کنیم.»

امانی در  رشتۀ علوم اجتماعی تحصیل کرده‌، در ادارات مختلفی در جرمنی ایفای نموده‌است، از چندین سال به این‌سو فعالیت‌های مدنی را در صفحات اجتماعی برای آگاه ساختن افغان‌ها در مورد برخی مسایل ملی و اجتماعی آغاز کرده و این تلاش‌هایش تاثیر بسیار مثبتی نیز بالای جامعه داشته‌است.

امانی ‌می‌گوید: «من در رسانه‌های اجتماعی به‌حیث فعال مدنی کار رضاکارانه را آغاز کردم که تاثیر مثبتی را بر جامعۀ ما گذاشته‌است، به‌عنوان مثال دادخواهی برای شهید فرخنده، کمپاین برای برخی اصطلاحات اجتماعی، برای جلوگیری از قتل همشهریان هزاره، بیرق ملی، افکار، احترام به شخصیت‌های ملی و بسیاری از کمپاین‌های دیگر است که برخی آن را من خودم آغاز کرده‌ام و در برخی کمپاین‌ها نقش مهمی داشتم.»

Views: 60

dulce report hentai hentaidl.net hentai moonlight lady
بوس ممثلين mainasiantube.com افلام سكس اعتصاب
xvedios india porn-storage.com indian aunty mms scandal
نيك تخان onyxarabians.com افلام سكس اغتصاب حقيقى
ranjeeta actress indianassfuck.com shemalexnxx
www.hollywood actress sex fuckable.mobi sunny leone first sex
gujrat sexy video tubozavr.com ultradonkey
buluflim 3porn.info xxx exotic videos
بزاز فنانات مصريات fatsporn.org نيك عربي
xnxx vdieo 2beeg.me mms sex site
saamy tamil movie nimila.net indian model fucked
افلام مصريه سكس arabicpornmovies.com قصص بنات نيك
telugu sex .com redwap.me sex video school
hindi sexi chudai orgypornvids.com indiyn sex vidio
tamilnudevideos fuckmomtube.net 7starhd.mobi