مقدمه :

خیلی تأسف آور است که از یک سو، وضعیت کشور را میبینیم که پس از چهار دهه جنگ های تحمیلی و داخلی ناشی از مداخلات مستقیم و غیرمستقیم، مهاجرتها، فقر، بیکاری، بیماریها و آفات طبیعی مثل خشکسالی، سیلابها، زلزله ها ومسائل بیشمار دیگر، در تنش و رنج گرفتار شده . از سوی در شبکه های اجتماعی، به ویژه در سالهای اخیرجوانانی با هنجار های گوناگون دیده میشود که انواع رفتارهای غیر اخلاقی، از جمله دشنام، فحش و ناسزا گفتن بدیگران را به طورعلنی به نمایش گذاشته و جًزفرهنگ خویش ساخته اند که باعث انزجار، تنفر،عداوت وجدایی اقوام داخل کشور میگردد، درحالیکه همین کردار بعضی ها هیچ دردی را درمان نمیکند.

سرزمین افغانستان مربوط تمامی افغان هاست هیچکس و هیچ قوم یکی بردیگری برتری ندارد، این واقعیت ها مرا بر آن وا داشت تا قلم بر دست گرفته درین راستا چیزی بنویسم، با امید آنکه توانسته باشیم به گروهی کوچک از جوانان که مبتلای بیماری ذهنی هژمونی خود پسندی گردیده به مسیر روشن وحدت، همبستگی و خنثی سازی توطئه های دشمنان کشور رهنمایی کرده باشم.

اینکه چرا زبان دری را برای نگارش برگزیده ام، درحالی که زبان مادری من نیست، دو دلیل عمده دارد:

* نخست: اینکه نشان دهیم کسانی که خود را فرهنگی میدانند، لزوماً زبان پشتوی کشور را نمی توانند بخوانند.

* دوم : تأکید براین که هر دو زبان رسمی و محترم کشور برای ما ارزشمند است و من خودم یکی از عناصر وحدت ملی در یاد گرفتن همزمان هردو زبان میبینم.

برای جوانانی که در ولایات، به ویژه، با زبان دری ارتباط چندانی ندارند، وعده میدهم که در آینده نزدیک، ترجمه این رساله به زبان پشتو نیزتهیه و در اختیارشان قرار خواهند گرفت. همچنین، دوستانی که علاقمند ترجمه این رساله به زبانه ای دیگرمانند ازبکی، بلوچی …وغیره هستند، میتوانند با من تماس بگیرند تا نسخه دیجیتال ازین متن در اختیارشان قرار داده شود و خود ترجمه نمایند.

هرگاه برادر از برادر جدا شود و هموطن در آیینهٔ زبان و قومیت خویش دیگری را دشمن بیند، آنگاه راه دشمنان واقعی کشور هموارمیگردد.

بی اتفاقی ما همان چیزی است که قدرت های منطقه ای و جهانی در پی آن اند. آنان سالهاست از زخم های درونی ما تغذیه کرده و برطبل تفرقه کوبیده اند تا امنیت و ثبات ما فرو ریزد و منافع آنان تأمین گردد. متأسفانه ما را وامیدارند بعوض آن که به دردهای درونی درمان کنیم، همیشه تمرکز خود را برنفی دیگران و تغییر و سرنگونی نظام ها متمرکزنموده ایم؛ در این چرخهٔ تکراری، نه تنها بارها منافع علیای کشور بنیادهای اقتصادی، تعلیمی، اجتماعی،بیت المال و سرمایهٔ ملی بر باد رفته، بلکه فرصت اصلاح آن نیز از میان رفته است. حال آنکه راه نجات ما دراصلاح نقایص نظام و ساختن فردا بر پایهٔ امروز است، نه در ویرانی آغازنمودن دوباره از صفر.

از همینرو، مسئولیت سنگینی بر دوش نسل جوان قرار دارد. جوانان باید بیدار باشند، از تاریخ با دقت بیاموزند و اجازه ندهند احساسات شان اسیر شعارمیان تهی مغرضان خصوصا بیرون از کشور گردد؛ کسانی که اغلب منافع شخصی یا اجندای بیگانه را دنبال میکنند. تنها با هوشیاری، درک واقعیت ها و دوری از تعصب میتوانند از دام تفرقه رهایی یافته و آیندهای مستقل و با ثبات را برای وطن رقم زند.

پس ای فرزندان این خاک! بر شماست که بیدار باشید. آنان که از دور آتش تعصب را شعله ورمیسازند، در واقع بازیچهٔ بیگانگان اند. شما باید باخرد، آگاهی و اتحاد راه آینده روشن را ترسیم نموده بسازید. اگر امروز از دام تفرقه خود را برهانیم، فردا کشوری مستقل، آباد و سربلند خواهیم داشت؛ اما اگر غفلت کنیم، تاریخ ما را نیزهمچون منحیث گذشتگان قربانی جهل و نفاق محکوم خواهد نمود.

در این نوشتهٔ کوتاه حتی المقدور سعی بعمل آمده تا مسائل و حقایق به گونه ای علمی و مدلل مطرح گردد، احترام به همه رعایت شده وقضاوت بی طرفانه باشد. درآخر این مقدمه قابل ذکر است که محترم انجینر محمد ربی آماج و محترم داکتر نثاراحمد صمد واصفی بخاطر مرور متن این رساله، غنا مندی محتویات و نظریات مفید شان سپاس فراوان نمایم.

مطابق محتویات فهرست ،نخست در زمان سفرکرده به تاریخ بسیار دور(پیش از میلاد) پرداخته به شواهدی رجوع میکنیم که مورخان درادوارمختلف ازآنها یاد دهانی نموده اند. شواهدی انکارناپذیر که نه میتوان گفت دیدگاه آن مورخان و زبانشناسان بر مبنای مسائل سیاسی یا ناشی از تعصب بوده است. یا هو

فهرست مطالب:

شماره عناوین مطالب صفحه
مقدمه 2
یکم پیشینهٔ تاریخی واژهٔ “افغان” – از دورهٔ اوستایی و ارتباط آن با واژه مذکور 6
دوم تست جنیتیکی یا DNA پشتون ها 15
سوم تحلیلی مختصر از بوجود امدن جغرافیای کشورهای جهان و منطقه 16
چهارم موج جنگهای تبلیغاتی در دهه های اخیرعلیه مردم افغانستان 19
پنجم خلاصه ای از تحلیل روابط تاریخی، فرهنگی و اجتماعی پشتونها و دری زبانان 27
ششم تحلیلی از زیست انسان بر کرهٔ زمین از نظر عرفان و روحانیت 37
هفتم پیشنهادی چند برای بیرون رفت از چنین بحران ها 42
هشتم نتیجه گیری 45
نهم ماخذ ها (منابع) 46

نخست از همه درینجا از تحقیق استاد حامد نوید از صفحهٔ اینترنتی وی (I) بدست امده خلاصه آن را در پایین ذکرمیکنیم، وی درآن چنین مینویسد:

” نظر به مطالعات زبانشناسی ودقت در متون کهن تاریخی، کلمهٔ افغان یک واژهای باستانی است. در حالیکه پشتون ها، مانند سایر اقوام کشور، بنابر مادهٔ چهارم قانون اساسی افغانستان «افغان» خوانده می شوند، اما از دیدگاه علم ایتیمولوژی (Etymology) «ریشه شناسی واژه ها» ،ازتحول زمانی و مکانی کلمات – نمیتوان واژهٔ / اصطلاح افغان را صرفاً به قوم پشتون نسبت داد، زیرا این دو اسم خاص از نظر ریشه یابی واستحالهٔ (تغیر) کلمات، مخرج مشترک ندارند.

بطور نمونه: کلماتی مانند بلهیکا، بخدی، باختر و بلخ با داشتن حروف «ب» و «خ» و گاهی «ل» شباهت ریشه ای را نشان میدهند. همچنین، کلمات هم ریشه چون “هره وی”، “هریوا”، “هری” و “هرات” نمایانگر ریشهٔ مشترک اند. اما نام های نظیر “پشتون” و “افغان” از دیدگاه علم اتیمولوژی این وجه مشترک را ندارند.

کلمهً پشتون در متون معتبر تاریخی پیش از اسلام، چون ریگویدا و مها بهاراته (حماسهٔ کهن هند به زبان سانسکریت)، و همچنین در متون زبان پراکریت -Prakrit) زبانی باستانی هندی بود که در متون مذهبی و ادبی هند به کار میرفت)، به شکل “پکتاس (Pakhtas) “آمده است که همان پکتها، پختها یا پشتونها میباشند. در در متن یونانی هرودوت، تاریخ نگار بزرگ یونانی، نیز با نام “پکتیانس ““Pactyans”یا / Pactyike

Pactyicaآمده است.

در این زمینه، اگره والا (Agrawala) ، محقق زبان سانسکریت، نیز این نظر دارد که: واژهٔ “افغان” نام قوم خاصی نیست. نظر او از آن رو صائب ومعتبر میباشد که درمیان قبایل پشتون، مانند ځدران، منگل، غلزی، درانی، هوتک، اندړ، کاکړ، احمدزی، سړبنی، پوپل، سوری، گدون،لودی، ستانکزی، محمدزی، یوسفزی، بنوڅی، خروټی، سواتی، سهاک، شینوار، ابدالی، بارکزی و دیگران، قبیله ای به نام “افغان زی” یا “افغانخیل” وجود ندارد.

اکنون باید اینرا جستجو گردد که ریشه وًاژهٔ “افغان” از کجا منشاً گرفته و چگونه تحول یافته است؟

در دورهٔ کشف آهن و پرورش اسپان رزمی، به ویژه در جلگه های شمال افغانستان (حدود ۱۸۰۰ ق.م)، طبقهٔ جنگجویان ظهور نمود کهدر هند، این طبقه را “کشتریه (Kshatriya) “میخواندند، اما در متون سانسکریت، سوارکارانی که از طریق کوهستان «کوبها (Kubhā)» (کابل) به حوزهٔ سند، کشمیر و شمال هند میرفتند، “اشوه کان ” (Aśvakan)نامیده شدهاند. در متون پراکریت، این واژه به شکل “اوهگانا – (Avagānā) “به معنای سوارکار – آمدهاست.

در اوستا نیز واژهٔ “اوه گان” به معنی کوبنده و جنگجو ثبت شدهاست. در اوســتا اوغـنــه (Avaghna) و اوغـانــه (Avaghâna) اپـغـنـه

(Apaghna)و اپغانه (Apaghâna) و در سانسكریت اوگهنه و (Apaghna) اپگهنه و (Avaghâna) اوگهانه و(Avaghna) اپگهانه (Apaghâna) و به معنى افگننده و دفاع كننده و جنگنده وغیره است و براى مردمى جنگجو و دلاور مانند افغانها این پر افتخار ترین نامى شایسته است كه دیگران به آنان داده اند.”

در سنگ نوشته دروان ساسانیان (شاهپوراول سال ۲۶۰ م) سنگ نوشته کعبه زردشتی (نقش رستم) شیراز ایران توسط باستان شناسان امریکایی خوانده وتعبیر گردید، تعبیر مکمل ۲۷ سطر این سنگ نوشته که توسط سپرینگ لونگ در مجله سامی امریکا در سال ۱۹۴۰ بدست نشرسپرده شد در آن متن بدین مضمون «وینده فروابگان رزمه ود» آمده. (II)

در شاهنامه فردوسى ۱۰۱۰(سال م) نیز دوبار واژه «آوگان» آمده است، كه از سپه كشان عصر فریدون بود:

سپهدار چون قارن كاو گان – سپهكش چو شیروى و چون آوگان در جاى دیگر، بازهم در همین داستان فریدون، فردوسى چنین مىگوید: سپهدار چون قـــارن كـاو گــانبـه پـیـش ســپاه انـدرون آوگـان (III)

بر این اساس، زبان شناسان از دیدگاه اتیمولوژی، واژهٔ “افغان” را برگرفته از همین واژگان باستانی میدانند.

طبق مطالعات جان مارتین Martin) (John و الیزه رکلوس (Élisée Reclus)، واژهٔ “افغان” لقبی برای سوارکاران و جنگجویان بوده است. کریستن لیسن، مک کرندل و الکساندر کنینگهام نیز همین برداشت را تأییدکردهاند.

از آنجا که اسبان اصیل عامل پیروزی جنگجویان بودند، شاهان آریانا به داشتن اسپ مباهات میکردند. اصطلاحات مانند لهراسپ (صاحب اسپ تندرو)، زرآسپ (اسب گندم گون)، بیورآسپ (دارای ده هزار اسپ)، ویشت آسپ (سوار نجیب)، بازگوکنندهٔ این جایگاه فرهنگیاند.

سلسلهٔ شاهان “اسپه” یا “اسوه گانه” در جلگه های شمال هندوکش، یعنی باختر باستان، جایگاه پرورش اسپان اصیل و مرکز قدرت ایشان بود

(IV)

محترم انجینر محمد داوود اڅک نیز، در همکاری با محقق سانسکریت دان هند، اگره والا به استناد منابعی گردآوری شده اثبات کردهاندکه واژهٔ “افغان” ارتباط مستقیمی با نام قوم پشتون ندارد. در جدول زیرین منابع مذکور ارائه میگردد.

شماره يافتنی ها و نظريات منبع
1 …. بعداً به کابل سفر کرد و در آنجا یک قبیله بنام افغان ها زندگی می کردند.کابل از مدت ها به این طرف پایتخت پادشاهان افغانستان بوده است و افغان ها در کوه ها مواضع قوی دارند و مردم قوی
هستند.
ابن بطوطه مراکشی
2 واژه افغان به گروپهای ساکن منطفه کنونی افغانستان استفاده کرده اند.کوه های هندو کش کوه های از چین تا زابل و
بست
البیرونی درکتاب تاریخ الهند،التفهیم اقلیم سوم و الصیده و بیان درخت زیتون می گویند.
3 از نام افغان بمعنی اسپ سواران تیزبرای اشاره به قبایل مختلف مانند پشتون، تاجک، ازبیک ها … استفاده کرده اند. ماری لوئیز کلیفورد تاریخ دان آمریکایی در کتاب اعراب خود به نام «سرزمین و مردم افغانستانThe Land and People of Afghanistan
4 آپگان (افغان) گروهی از اسب سواراناز باکتریا و کاموچا بودند که دین اوستینی داشتند و در برابر اعراب مقاومت می
کردند.
مورخان و زبان شناسان مشهوری مانند کریستن لاوسو( ناروی )اریک و جان مارتین) فرانسوی )والکساندر( انگلیسی
5 کلمه “افغان “به معنی هیچ گروه یا قبیله خاصی نیست و به هیچ قبیله خاصی اشاره نمی کند. استاد حمید نوید و محقق هندی اگره والا
6 اوغان /اوغو در زبان های ترکی و سایرزبان ها به مفهوم فرزند یک قهرمان، یک قهرمان، یک جنگجو استعمال شده اس فرهنگ ابادیس
7 اوغان یا اوغو که شکل اوستایی ان اوه هست به معنی خوب، خوشخوی، خوش اخلاق و مهربان تعبیر شده است. اوه یک واژه
اوستایی هست که برای خوشخلق بکار میرفت.
انجینرمحمد داوود اڅک زبان شناس و تاریخ دانآلمانی- (فردیناند یوستی) نام های ایرانی
8 خوش خوی، نېک و مهربان معنی شده است مورخ ارمني موسی کاغان همچنان در کتاب خود (تاریخ اوغان) مینویسند:
9 اوه اوه گان در روایات و شاهنامه رایج بوده واگر گفته یوستی را قبول کنیم معنی مهربان و همیار را میدهد و بعدا
اگر به نام یک قوم یا جامعه تبدیل شده باشد بعید نیست. این روایت درصفحه ۱۲ فرهنگ شاهنامه تایید شده است.
علامه عبدالحۍ حبیبي در مقالات (افغان او افغانستان)
10 قبل ازینکه اعراب به افغانستان بیایند آنها با اوغانهای کوهستانی ارمنستان آشنا بودند. داکتر بیلیو نیز افغان را شکل فعلی اوغان میداند و می افزاید که:
11 شهر های مانند تفلیس، گنجه، ایروان، نخجوان، ارد وباد، بردع و بیلقان همه به نام اوغان یاد میشدند و می افزاید
که درین مناطق ۲۶ اقوام مختلف اوغان زندگی میکردند.
جوانشېر قره باغی۱۸۴۷میلادي می نویسد که:
12 تائېد میکند که مناطق مانند یغني «خنی»، کامبجان، بگ، شکي، گتارو، خوغمار، گغام، حمباس، قاق دشت و هدگري میدان
مناطق اوغان بودند.
دایرة المعارف ارمنستان
13 اوغان یک منطقه ای از داغستان، اذربائیجان شرقي و ارمنیا بوده که پایتخت آن پرتاو بود. مورخ ارمنی (موسیز داسخور) درکتاب خود(تاریخ اوغانستان) می نویسد
14 قول مورخ چینایي (هیون تسانگ) را تایید میکند که اپو کین (افغان) نام یک منطقه بود. پوهاند حسن کاکړ هم درکتاب خود (پښتون، افغان، افغانستان) در صفحه ۱۲۱ مینویسد
15 روایت فوق را تائېد کرده و در جای دیگر “اوپکیان” را شکل چینایی افغان دانسته است جورج کننگم هم در کتابخود (جغرافیای سابق هندوستان )
16 افغان جاییکه در آن اسپها یا اسپ سوارها وجود دارد معنی کرده است.(V) علامه علی احمد کهزاد نیز در کتاب خود (افغانستان درشاهنامه) نوشته

همچنان بنا به دریافت ها در ادامه فهرستی از نامها، مناطق و اقوامی را که در اوستا و شاهنامه آمدهاند و برخی پژوهشگران آنها را به پشتونهایا نیاکان آنان مرتبط دانسته اند، در جدول زیرین به صورت دسته بندی شده ارائه میگردد:

متن مقدس زردشتيان در اوستا:

واژه / منطقه شرح و ارتباط با پشتون
ها
هَپتَه
هَندو
(Haft- Hindu)
به معنی «هفت رود»، منطقهً در شرق ایران که شامل حوزه سند میشود، بخشی از قلمروآریاییان شرقی بوده که مسکن
اولیهٔ اقوامی مانند نیاکان پشتون ها دانسته میشود.
سَرَويتی

(Sarayu)

نام رودی است که برخی آن را به رود سوات امروزی در شمال پاکستان ربط دادهاند. این منطقه از زیستگاههای تاریخی
پشتون ها بوده است.
پَرتَه
وَه(Parətava)
برخی منابع این قوم را با مردم پرتو یا پرثو =( پارت) یکی میدانند که بعدها به شرق و جنوب خراسان و افغانستان
رسیدند.
َسَغه (Saka) سکاها اقوام ایرانی نژادی بودند که در آسیای میانه، بلخ، و نواحی شرقی زندگی میکردند.پشتون ها گاه با سکاها
مرتبط دانسته شدهاند.
آرَيه (Airya) اصطلاحی برای اقوام آریایی. پشتونها از نظرزبان شناسی جزو اقوام ایرانی شرقی به شمار میروند.

سروده فردوسی در شاهنامه:

نام / منطقه / شخصيت شرح و ارتباط با پشتونها
زابل /زابلستان ناحیه ای در جنوب افغانستان امروزی. رستم، زال وسام اهل این منطقه اند. برخی محققان آنها را نماد اقوام شرقی و
نیاکان پشتون ها میدانند.
سيستان منطقهای که شامل جنوب غرب افغانستان و شرق ایران است. از نواحی تاریخی اقوام شرقی، مانند پشتون ها.
کابل به عنوان یکی از شهرهای اصلی در داستانها ذکرشده. کابل یکی ازمراکز تاریخی پشتون نشیناست.
غزنين نام شهر غزنه در افغانستان امروزی. مقر سلطنت غزنویان. بعداً به شدت پشتون نشین شد.
هند و سند مناطق شرقی ایران تاریخی که در بسیاری از نبردها در شاهنامه آمده. محل تلاقی اقوام از جمله آریاییان شرقی و
پشتون ها.
رستم،
زال، سام
شخصیت های حماسی شاهنامه که در زابل میزیستند. درنگاه ملی گرایانه افغان ها گاه آنان
را به عنوان نیاکان فرهنگی یا اسطوره ای پشتونها معرفی میشوند .(VI)

از نگاه زبان شناسی، ، تعداد قابل توجهی از مصطلحات زبان پشتو ریشه در زبان اوستایی (زبان مقدس زرتشتیان و یکی از زبان های ایرانی باستان) دارند. زبان اوستایی و پشتو هر دو از خانواده زبان های ایرانی شرقی هستند، بنابراین تشابهات لغوی فراوانی میان آنها دیده میشود.

زبان پشتو، مانند فارسی، جزو زبانهای ایرانی شرقی است، ولی واژه های آن بیشتر به اوستایی و سکایی شباهت دارد تا به فارسی میانه. در برخی موارد، پشتو واژههایی را حفظ کرده که در فارسی مدرن فراموش شده یا تغییر یافته اند. تعداد دقیق واژه های اوستایی در زبان پشتو هنوز بصورت دقیق مشخص نشده، زیرا مطالعات زبان شناسی تطبیقی میان اوستایی و پشتو همچنان یک میدان تحقیقاتی باز است. با این حال، براساس تحقیقات زبان شناسان ایرانی و غربی، تخمین زده می شود که حداقل از ۳۰۰ الی۵۰۰ واژه پشتو دارای ریشه مستقیم یا غیرمستقیم زبان اوستایی هستند . (VII)

نوت: با توجه به گستردگی توضیحات تاریخی پیرامون موضوعات یادشده،در سه صفحه بالا کوشیده شد تا چکیدهای از بیش از هشت منبع در قالب جدول و چند پاراگراف تنظیم گردد، و لست این کتابها در اخیر رساله ذکر گردیده است.

از مطالب فوق نتیجه می گیریم که حتی خودِ پشتونها نیزمانند دیگران با تقلید ، بتدریج پذیرفته اند که آنان از نظر قومی به «افغان» تعلق دارند و این برداشت در طول تاریخ تکرار و نهادینه گردیده.

طوریکه درسطوربالا این واقعیتها را با اسناد و شواهد ارایه گردید که نام «افغان» دراصل نام یک جغرافیا بوده که در آن جمع غفیری ازاقوام باهم میزیستند.

دوم – تست جنيتيکی يا DNA پشتون ها

دیانای (DNA) در علم بیولوژی یک تست ژنتیکی ساینسی است که سلولهای انسانها ودیگر موجودات زنده را تجزیه و تحلیل میکند وا زین طریق مشخص می سازد که فرد از کدام گروه نژادی یا منشا ژنتیکی سرچشمه می گیرد. این تست در سطح بین المللی پذیرفته شده و کاربرد وسیعی دارد و در این زمینه هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد.

ما حقایق ارزشمند و قابل ملاحظه ای را درژورنالهای مختلف در چند سال متمادی صورت گرفته (VIII) که در پایین ذکر گردیده در موردپشتونها جمعبندی نموده ایم که نتایج تست های دیانای انجام شده چه بوده است؟ پاسخ به شرح زیر است:

پشتونها دارای خاستگاه ژنتیکی مختلطی هستند که نمایانگر وجود نشانه هایی از اقوام هند،ایرانی، آسیای مرکزی و اقوام جنوب آسیا میباشد.مطالعات ژنتیکی همچنین نشان میدهد که پشتونها از نظر ژنتیکی به اقوام تاجک، بلوچ و ایرانی نزدیک اند.

روایات شفاهی و افسانه یی وجود دارد که ادعا می کند پشتونها از نسل قبیله های گمشده بنیاسرائیل هستند، اما شواهد ژنتیکی این ادعا را تأیید نمی کند. مطالعات متعدد نشان داده اند که هیچ ارتباط قابل توجهی میان پشتونها و جمعیت های یهودی وجود ندارد.

پیوند دادن پشتونها به یهودی ها یک پدیدهً استعماری انگلیس بوده، درسال ۱۸۶۴ شخصی بنام محمد حیات خان بهادرییشان در سال ۱۸۶۴ میلادیدر مقام ایکسترا کمشنر به منطقه بنو فرستاده شدند و در آنجا زیر نظر سرلویس کاواگناری در آن زمان معاون کمشنر آن منطقه بود، خدمت میکردند. اوپیش از آنکه بهعنوان مأمور بریتانیایی وارد خدمت شود، در جریان شورش سیکها War( Anglo-Sikh )Second به کمک جاننیکلسن شتافت و پس از آن ارتباط نزدیکی با وی برقرار کرد.سپس به سفارش و تحت نظارت سرلویس کاواگناری پولیتیکل اجنت ولایتبنونوشته شده و بزبانهای اردو وفارسی در لاهور به نشر رسید. (IX)

سوم : تحليلی مختصر از بوجود امدن جغرافيای کشورهای جهان و منطقه

در متون پایین به تذکرمثالهای از کشور های مختلف جهان می پردازیم تا ما بتوانیم حالت خودرا دریابیم. در تاریخ جهان، نمونه های بی شماری وجود دارد که نام و مرزهای جغرافیایی کشورها و قدرتها به طور مستمر تغییر کردهاند. دلیل آن نیز رقابت دائمی میان امپراتورها و شاهان محلی بوده که موجب شکست یا پیروزی آنان و در نتیجه گسترش یا کاهش سرزمینهای تحت نفوذشان شده است.

  • برای مثال، استانبول، آنتالیا و ازمیر، شهرهایی هستند که ترکها در دوران کهن از یونان گرفتند. شهر ازمیر به دلیل پیشینه فرهنگی و زبانی اشبا یونان، در سال ۱۹۱۹ مورد تهاجم یونانیها قرار گرفت اما پس از سه سال نبرد، به رهبری آتاتورک، در سال ۱۹۲۲ مجداً به خاک ترکیه پیوست و اکنون بخش جدایی ناپذیر آن کشور است.
  • کشورهای عربی از کویت تا مصر و لیبی، زمانی بخشی از امپراتوری عثمانی بودند، اما امروز تحت نفوذ قدرتهای غربی قرار دارند. پیشاز میلاد، ایران از مصر تا روم گسترش یافته بود ولی اکنون مرزهای آن به شدت محدود شدهاند. چند سده پیش، امپراتوری ژاپن سراسرکره و بخشهایی از چین را زیر سلطه داشت، اما اکنون به مرزهای جزیره ای محدود گشته است.
  • در نمونه ای دیگر، اقوام ترکتبار در کشورهای مختلفی مانند ترکیه، آذربایجان، ترکمنستان، قزاقستان، قرغیزستان و ازبکستان تمرکز دارند، امادر کشورهایی مانند افغانستان، ایران و چین نیز به صورت اقلیت زندگی می کنند. در عین حال، همه ای ساکنان این کشورها ترک نژاد نیستند. براینمونه، در ازبکستان شهرهایی چون سمرقند و بخارا عمدتاً فارسی زبان اند و قومیت های متنوعی درآنها حضور دارند. اما این کشور بنامازبکستان مسمی است.
  • در مورد کردها نیز میبینیم که این قوم در ایران، عراق، سوریه و ترکیه حضور دارد، اما هیچ کشوری به نام کردستان تا حال وجود ندارند. اینیک واقعیت جهانی است که کشورهایی با ترکیبهای قومی و زبانی گوناگون وجود دارند و این تنوع به خودی خود دلیل بر ایجاد کشور جدیدنیست. اگر کردها بخواهند کشوری مستقل تأسیس کنند، آیا واقعاً چهار کشور ایران، عراق، سوریه و ترکیه حاضرند بخشی از خاک خود که به کرد هامربوط است را به آنها اختصاص دهند؟ پاسخ قطعاً منفی است. در حقیقت، تقسیم کردها بین این کشورها، یکی از طرح های استعمار برای ایجاد تنش وبی ثباتی در منطقه بوده است. مبالغه نخواهد بود که حد اقل صد سال جنگ را در برخواهد گرفت که کرد ها آنهم اگر متحد شده بتوانند ازاینچهار کشور نامبرده مقتدر مناطق خودرا بدست بیاورند.
  • نمونه ای معاصر دیگر، یوگسلاوی سابق است که به شش کشور کوچک (بوسنیا، هرزگوین،صربستان،مونتنیگرو،کرواسیومقدونیه)تجزیه

شد. این کشورها عمدتاً بر مبنای قومیت تقسیم شدند اما امروزه از ضعیف ترین کشورهای اروپایی شرقی به شمار میروند. سطح زندگی مردم آنها نیز به طورمحسوسی بهتر نشده و شرایط نسبت به گذشته تلخ تر گشته ، طوری که این کشورها مدام زیر فشار قدرتهای بزرگ قرار دارند.

قدرتها و حکومتهای محلی و منطقه ای در جهان درنتیج ه رقابتها و مساعد شدن شرایط برای به وجود آمدن آنها ظهور کردهاند، و به همین منوال تمرکز قدرت غلجیها و متعاقباً درانیها در افغانستان حتی کشورهای همسایه را تحت سلطهٔ خود میآورد.

این جای تعجب نیست که اسم این جغرافیا را به زعم شما تغییر داده باشند؟ آن هم که به نام خودشان نبوده. اما شعارخراسان که آشکارا دیده می شودازحلقوم گروههای نیابتی ایران بیرون میبرآیند، و برخی از برادران تاجک ما بدون تحلیل وتفکر، واژهٔ افغانستانی را کاپی نموده استعمال می کنند، نمیدانند پشت این اصطلاحات چه توطئه های نهفته است.

در نهایت باید پذیرفت که جهان امروزی، جهانی پیچیده است؛ کشوری را نمیتوان صرفاً براساس زبان یا قومیت تجزیه کرد. بسیاری کشورها از اقوام، زبانها و فرهنگهای متنوع تشکیل شده اند. ، بهجای تفرقه افکنی و تضعیف ملیت ها، پذیرش این تنوع راهی عقلانی و سازنده تر است.

چهارم : موج جنگهای تبليغاتی در دهه های اخيرعليه مردم افغانستان:

بحث را به خراسان برگردانیم که جغرافیای آن به قول مورخین خیلی بزرگ بوده، تا جایی که حتی یک زمانی شامل تاجکستان، ایران و بعضی مناطقی از ازبکستان نیز می شد. چطور میتوان این سرحدات را زنده کرد؟. آیا ایرانیان خواهند گذاشت که تنها نام افغانستان به خراسان تبدیل شود؟ و چرا تنها افغانستان به خراسان تبدیل شود، منطقا باید تمام سرزمین های که نام بردیم باید به خراسان تبدیل گردد. اگر واقعا برای احیای خراسان بزرگ تلاش داریم باید تاجکستان، برخی از مناطق ازبکستان قسمتی از خاک ترکمنستان امروزی را نیزشامل و ضمیمه خراسان بزرگ شوند. سرحدات خراسان آنزمان هم مانند سرحدات امروز قطعا روشن نیستند. اولتر ازهمه موقیعت سرحدات خراسان باستانی را باید روشن گردد.

کسانی که در رسانه های سمعی، بصری و نوشتاری داد خراسان خواهی میزنند، این شعاردهنده گان هوایی صلابت و صلاحیت این را دارندکه ازاین کشورها ادعای استرداد زمین خراسان باستانی بکنند؟ آیا از نفوذ قدرت های منطقه درین کشور ها اطلاع دارید و میتوانید نفوذ آنان راخنثی بسازید؟

آیا تصورآنرا دارید که رسانه های شما تاثیری هم بر مردم این کشورها (تاجکستان، ازبکستان، ترکمنستان و ایران) دارند؟ آیا این محاسبه نزد شما وجود دارد، درطول پنج دهه اخیردر کشور خودتان چند فیصد افراد جامعه صدای شما را حمایت میکنند؟ ایران با آن عظمتی که ادعای آنرا دارد نتوانست هم پیمانان (گرههای نیابتی) خودرا در منطقه نگهدارد و حتی نتوانست بمباردمانهای را بر پایتخت خود متوقف کند که بلند پایه ترین منصبداران ارتش درآن کشته شدند، دریک چنین وضعیتی درمنطقه و جهان اینگونه شعارها ممکن است جامهِ عمل پوشیده بتواند؟

لاف و گزاف گویی هم یک حد واخلاق دارد. حالا مردم ماهیت این نوع شعارها را درک نموده اند وفریب این یاوه سرایی ها را نمیخورند.

بیاید ببینیم که مردم چی می گویند و چی دیده اند!: یک شمهً کوچک آن از زبان محترم میرعبدالرحیم عزیز در مصاحبه با چینل بهار سمسور افغانستان (منتشره مورخ ۱۶ اپریل )۲۰۲۴ صورت گرفته بشنویم و ارزش آن را دارد که متن آن را با خوانندگان محترم بهاشتراک بگذاریم:

«گروه ستم ملی دست پروردهٔ شوروی زمانی بقدرت رسیدن گروه طالبان در افغانستان سال ۱۹۹۶ به سوی اضمحلال میرفت و این نیز آرزوی مسکونیزبود، قراردادی را با مسعود امضا کردند. عُمال ایران هم دراین وقت نفوذ خود را در شمال گسترش داده بود، دراین وقت یک عمال خود را به نام دوکتور چنگیز پهلوان به مسعود می فرستند و مدت زیادی را با وی سپری میکند، به مسعود وستمیان چنان تفهیم میکند که غیرازقوم پشتون دیگر اقوام افغان نیستند و این جاست که اصطلاح افغانستانی را به وجود آوردند و به ستمیان تلقین میکردند که عجالتاً وموقتاً خود را افغانستانی بنامند؛ تا زمانی که ما دولت خراسان را تشکیل میدهیم نام کشور شما موقتاً افغانستان است و شما افغان نیستید. داکتر عزیز میافزاید که «آنها (ستمیان) نمیدانند که خراسان شامل تمامی جغرافیای افغانستان امروزی نمیشود، بلکه یک گوشهٔ شمال شرق افغانستان،یک قسمت ماوراءالنهر که شامل تاجکستان، ازبکستان، ترکمنستان امروزی و غرب ایران (که ساحهٔ مشهد امروزی بود) را دربر می گرفت.»

به گفته آقای عزیز که «آیا این مردم (افغانستانی های فاسق – ستمیان متعلق به اجنبی ها) قادر هستند مشهد ایران را به خراسان وصل کنند؟ فکرنمی کنم.»

«هدف ایران اینست که افغانستان تحت حوزهٔ تمدنی ایران قرار داشته باشد و این مفهوم را ایرانیها در منطقه خلق کردهاند که تاجکستان هم دراین حوزه شامل است، تا ایران آقای این منطقه باشد که مرکز آن تهران است».

وی بعداً میافزاید که «جواسیس ایران در زمان جمهوریت در وزارتخانه ها سخت کوشا بودند. حتی سفیر ایران در کابل در زمان جمهوریت اظهارعلنی مینمود که افغانستان مانند اسرائیل است و باید بین پاکستان و ایران تقسیم شود.

به عبارت دیگر، مناطق پشتون نشین که مرکز آن قندهار باشد به پاکستان و سمت شمال و شمال شرق آن به ایران ضم گردد و افغانستان از روی نقشهٔ جهان به کلی از بین برود.»

داکتر میر عبدالرحیم عزیز، در پایان مصاحبه خود میگوید که:این نوع تبلیغات از زمان ببرک کارمل شروع شده بود و تا امروز ادامه دارد. به گونه مثال: ناکامی مطلق ستمیان در شمال کشور( در حوزهٔ نفوذ خودشان) مهمترین فرد آنها لطیف پدرام است که هیچ دست آوردی ندارد.

آقای عزیز در پایان نتیجه گیری می کند: «حیات پشتونها، حیات هزاره هاست، حیات هزارهها، حیات تاجکهاست و همهٔ این اقوام با هم بافت خوردهاند؛ هم بافت قومی، هم بافت جغرافیایی.» (X)

این تنها نیست، علاوه بر این، در چند دههٔ اخیر جنگهایی به رنگهای متفاوت از چند جانب علیه مردم افغانستان جریان داشته است؛ مثلًا عده ای پشتونها را چند قبیلهٔ گمشدهٔ یهودی نامیدهاند. جالب تر از آن اینکه یهودی ها ویدیویی را به نشر سپردهاند که یقیناً حالا هم در یوتیوب موجود باشد، که پشتونها برادران آنها هستند ولی به خاطر موانع مذهبی و فرهنگی از هم جدا بودهاند. بیایید این جملات را لااقل از نظر منطقی بررسی کنیم.

اگر پشتونها به زعم آنها یهود بودهاند، پس زبان یهودی آنها چه شد؟ و اگر فرض کنیم که آنها در میان پشتونها مدغم یا حل شده باشند،باید سراغی از واژههای آنها وجود میداشت، که تا بحال کسی چیزی در این مورد نیافته. اگر پشتونها یهود هستند، پس لسان پشتو از کجا به وجود آمد؟ بلی، ممکن است که یک قبیلهٔ کوچکی از آن ها به افغانستان آمده باشند و در این منطقه منحل شده باشند و خوشبختانه ساینس این مشکل را از طریق تست جنیتیکی حل نمود وکذب تیوری توطیه را هویدا ساخت.

در جوار این مباحثات، در رسانه های اجتماعی ویدیوهایی ازجانب صاحب نظران پاکستان و هندوستان به زبان اردو به نشر رسید، بالاخص ویدیویی که از جانب داکتر اسد محمود در لاهور تهیه شده درخور توجه است. وی درین ویدیو ادعا میکند که پشتونها اولاد حضرت سلیمان (ع)است و دلیل وی این است که یک فرزند حضرت سلیمان «افغان» نام داشت. (XI)

نقطه نظرهای ازاین نوع جای تاًمل دارد بیایید این فرضیه را از نگاه منطقی ارزیابی نمایم که: آیا اولاد یک پیامبر که حدود سه هزار سال قبل به قول افسانه های یهودی پادشاهی کرده، فرزند وی به افغانستان کنونی نقل مکان نموده و همهٔ پشتونها اولاد این فرزند حضرت سلیمان (ع) باشند؟ در پهلوی ویدیوی دیگری نیز در یوتیوب به نشررسید که پشتونها را اولاد حضرت ابراهیم (ع) میداند.

تا حال در متون منابع مستند علمی و تاریخی، کسی نام افغان را در تاریخ یهودی ها ذکر ویا دریافت نکرده اند و نه قادر به یافتن فرزندی از حضرت سلیمان شده اند که نام وی افغان باشد.

این همه افسانه ها برای ایجاد سردرگمی و بحث پراگنی و جنجال برانگیزی میان اقوام و جوانان کشور است که تأثیر منفی آن را امروز در رسانه های اجتماعی میبینیم. این یک بحث خیلی طولانی است که به تفصیل در اینجا نمیگنجد.

بیاییم سر اصل مطلب؛ و آن اینکه فرض کنیم این اسم، افغانستان اسم تحمیلی بر سایر اقوام است. آیا در شرایط کنونی قابل تغییر است؟ فرض کنیم که فردا نام کشور در تمام منابع و رسانه ها اعلان و به نام خراسان تعویض گردد، چه تغییری در کشور به وجود خواهد آمد؟! آیا برای هزاره ها و ازبک ها قابل قبول خواهد بود؟ زیرا خراسان بیشتر توسط فارسی زبانان حایز اهمیت بوده، که از نظر زبانی و فرهنگی در بین هزاره ها ، ازبک ها و یا ترکمن ها جذابیت چندانی ندارند و این ازخاطر پیشینهٔ تاریخی جداگانه ازبک ها و ترکمن ها است. به همین منوال، اقلیت های دیگر مانند بلوچ ها، ایماق ها، نورستانی ها و دیگرااقلیت های کشور نیزدارای دیدگاهای مشابه هستند.

علاوه بر آن پرسشهای دیگری نیزدرذهن خطورمیکنند: آیا با تغییر اسم کشور، در اقتصاد یا وضعیت اجتماعی کشور بهبود بوجود میآید؟ آیا باتغییراسم کشورمی توان ترکیب اقوام مختلفی را که در ولسوالیها، قرا وقصبات و حتی کوچه ها باهم همسایه هستند، تغییر داد؟ آیا با تغییر نامکشور، میتوان اقوام، زبان وفرهنگ شان را ازهمسایگی شان که در دهها ولایت در جوار هم زندگی مشترک دارند، جدا ساخت؟ و باز هم آیا این ممکن است که با این همه مداخلات و تعصبات، تمام اقوام کشور با هم آرام زندگی کنند؟

از دیدگاه اکثریت جامعه تغییر اسم، نه خوشبختی و نه بدبختی را در گذشته به بار آورده است و نه در آینده به بار خواهد آورد. خوشبختی مردم و پیشرفت کشور درحصول علم، اتحاد، دانش سیاسی و همدیگر پذیری مردمیست که از اقوام مختلف متشکل شده اند.

کشور پهناور هندوستان بهترین مثال مصداق گفته های فوق الذکرما میباشد،هندوستان کشوریست که مردم درآن به حواله گوگل ۱۲۱ زبان تکلم میکنند و بیش از دو هزار اقوام و گروپ های اتنیکی با هم زندگی میکنند و دوصد سال تحت استعمار انگلیس، فقر ، بدبختی و استثمار را تجربه کردند. درسالهای اشغال توسط انگلیس از نظر تعداد نفوس در مقابل هرفرد انگلیسی تخمین بیست هندوستانی وجود داشت (XII) ولی تطبیق همین شعارانگلیسها (تفرقه بینداز و حکومت کن) این کشورعظیم را به زانو درآورد و بمدت دوقرن بالای آنها حکمروایی کردند. ولی امروز پس از هفتاد و هفت سال آزادی کشورهند یک قدرت سیاسی آسیایی و پنجمین قدرت اقتصادی جهان به شمار میرود.

افغانستان کشوریست که لااقل استقلال نسبی سیاسی و اقتصادی خود را به دست آورده اند، ولی مشکلات و تأثیرات مخرب پنجاه سال تجاوزات،جنگ و بدبختی بر زیربناهای تعلیمی، اقتصادی، نظامی، سیاسی و اجتماعی آن هنوز پابرجاست. حکومت مرکزی مبنی بر قانون اساسی وجود ندارد. قدرتهای همجوارومنطقه ای تلاش دارند تا بسیاری از ملیتها و اقلیتهای کشور را تحت نفوذ خود قرار دهند تا اگر بتواند ازطریقایجاد تفرقه اندازی و انارشیزم اجتماعی منافع خود را دراین خطه حفظ کنند. برای اینکه این تفرقه عمیق تر و جدی تر شود، دشمنان کشور مابسیار زیرکانه، در میان دهها پروژه، یک پروژهٔ «من افغان نیستم» را طرح نموده و تمویل میکنند و بعضی هموطنان بیخبر ما این اصطلاحات را کاپی کرده توسط رسانه های اجتماعی و برگزاری مجالس و اجتماعات در بیرون از کشور بزرگ نمایی میکنند، قربانی این انارشی مردم بی دفاع و فقیر که شامل تمام اقوام میباشند، هستند.

به گمان من، وضعیت کنونی کشور ما جدا از آشوب و التهاب عمومی جهان نیست. در سالهای اخیر، ما شاهد تکرار صحنه هایی شبیه به دوران

پیش از آغاز جنگ جهانی اول در اروپا بوده ایم؛ دورانی که بعدها همان راهبردِ آزموده و موفقِ استعمار به کشورهای آسیایی نیز سرایت داده شد. پیشاز آغاز جنگ، نخست باید بذر نفرت را در میان مردم کاشت. به نام وطنپرستی ــ یا ملیت پرستی در معنای خاص و محدود آن ــ جنگ دوم جهانی به تنهایی میلیونها انسان را به کام مرگ بردند. با تاسف فراوان حالا نیز تدریجا ما به آن وضعیت روان هستیم که نه تنها کشورما بلکه تقریبا تمامکشورهای جهان بسوی انارشیسم و بی ثباتی سوق داده میشود.

بعضی از سیاسیون با ذهنیت بیمار این بدبختی مردم ما را از دست یک قوم یا ملیت دیگر میدانند ، این یک نابخردی دیگریست، در حالی که تمام اقوام یا ملیتهای مختلف کشور خود قربانی جنگهای چند دههٔ اخیراند. تقریبا تمام اقوام کشور در گرو گروههای مافیایی اند که فکر میکنند آنها مبارزین و مدافعین حقوق خود و اقوام شان هستند. در حالی که همین مافیای تباری آنها باعث فلاکت و بدبختی تمامعیار آنها گردیده اند.مسدود بودن مکاتب دخترانه وحذف قشراناث از جامعه، همان طور که برای سایر اقوام قابل قبول نبوده، برای پشتونهای روشن ضمیرنیز قابل قبول نیست، همچنان سایرحقوق انسانی و بشری زنان، منجمله حقوق کار و فعالیتهای اجتماعی شان.

امروز کشور های مثل هندوستان، ترکیه، ایران، و دیگران باوجود اقتصاد که تقریبا به خود کفایی رسیده اند از نظر سیاسی استقلال و اختیاراتکلی بر مسایل خود ندارند. درترکیه که قبلا یک دالرامریکایی معادل دونیم لیره ترکیه میشد امروز یک دالرمعادل ۴۱ لیره هست، این امرنشاندهنده فشارقدرت های جهانی است که میخواهند ترکیه خواست های آنانرا قبول کنند. در چنین وضع و در چنین جهانی پر از آشوب و رقابتها چطور میتوانید یک خراسان جدید بوجود بیاید؟ این جملات خراسان بزرگ ناشی از فکر شما نیست بلکه مسلما ازجای دیگری آب میخورد.

این گونه منازعات نه تنها خسته کننده و سرسامآور است، بلکه با رویکرد علمی و تاریخی نیز همخوانی ندارد. برخی جریان های ناسیونالیستی در ایران، به منظور تثبیت و تحمیل روایت خاصی از «ایرانیت»، در مواردی به تحقیر تاجکان پرداخته و آنان را به غلط «تازی» یا «عرب» معرفی کردهاند.در حالیکه بررسیهای زبانشناسی و تاریخی به روشنی نشان میدهد که چنین ادعاهایی فاقد هرگونه بنیاد علمی است و بیشتر از نگرش برتری جویانه و نوعی تکبّر فرهنگی سرچشمه میگیرد، نه از واقعیتهای تاریخی و هویتی.

لهذا نه خود را و نه اشخاص ساده دل دیگر را فریب دهید، اقوام مختلف کشوراعم از پشتون ها و تاجک ها درافغانستان از سده های متمادی در این مرز وبوم بشکل مسالمت آمیز با هم زیست نموده ومینمایند و خواهند زیست، این مهم نیست نام کشور چه بوده است، مهم این است که ما چگونه با هم زیسته ایم و چگونه خواهیم زیست؟

هیچ کسی یا ملیتی درهژمونی تفوق طلبی یا تعصب و نفرت از دیگران چیزی حاصل نکردهاند. برعکس در هم زیستی و برادری، تفاهم و هم پذیری میتوانزندگی را برای همه خوشبخت و پذیرا ساخت.

 

پنجم : خلاصه ای از تحليل روابط تاريخی، فرهنگی و اجتماعی پشتونها و دری زبانان:

در این جای شک نیست که فارسی زبانان در کسب علم و فرهنگ (شعر و ادبیات، خصوصاً علم وعرفان) پیشتازبوده اند و در زندگی شهرنشینی در مقایسه با پشتون ها دستاوردهای چشمگیری داشته اند. علم و عرفان فارسی نه تنها برای پشتون ها، بلکه برای ترک ها، مغول ها، کردها و عرب ها مایه آموزه و مسیر آموزش بوده و هست. بزرگان عرفان که در جغرافیای فارسی ومنطقه ظهورنموده، مایه فخر بشر بودهاند که از جمله مولاناجلال الدینمحمد رومی بلخی، عمرخیام، شیخ سعدی شیرازی، خواجه حافظ شیرازی، ابوالمجد مجدود ابن آدم سنایی (حکیم سنایی) و دهها عرفا را میتوان نام برد و از آنها آموخت. از بسیار قدیم، علمای منطقه از کتابهای حضرت سعدی و دروس مثنوی معنوی و دیگر کتب استفاده کرده ومیکنند و قابل احترام بوده و هستند.

پشتونها و دیگر اقوام کشور ازادب ،هنر و در مجموع از فرهنگ فارسی مستفید شده و در زندگی شان رنگ وتأثیرعمیقی از خود بجای گذاشته و در طول چند سده اخیر، پشتون ها خصوصاً لهجه دری را در دربار، بیروکراسی دولتی، مکاتب و مدارس تشویق و ترغیب کرده اند. البته به یادداشته باشید که عرفای بزرگ مانند حضرت مولانا و امثال اوشان کسانی بودند که خود را ازحدود قوم و قبیله و جغرافیا والاترمیدانستندمثال مولانا ازینگونه طرز تفکر :از بلخ به روم آمد نی رومی ونی بلخی..و از شهرجنون برخاست نی مست ونی دیوانه، یعنی دیدگاه آنان به سطح نجات انسان و یا تمام بشربود، مسائل زبانی و فخرفروشی در تفکرشان جای نداشت. مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی ،خواجه حافظ شیرازی یا شیخ فرید الدین عطار….وغیره محض شعرا نبودند بلکه پیام آورانی بودند که کسب مقام انسان کامل را هدفبنیادین قرار دادند. از اینجاست که عرفای فارسی یا دری، در سایه چنین آموزش و تفکری که اساس خوشبختی بشر است، مورد قبول و احترامسایر اقوام همسایه قرار گرفتند. و این به حدی بود که کتاب هایی مثل بوستان و گلستان سعدی و مثنوی حضرت مولانا جزو نصاب دینی برای علما به شمار می رفت.

پشتون ها از اموختن لسان دری نه تنها باکی نداشتند بلکه بدون در نظر داشت تعصب و بیگانگی، بسیاری از واژه های انرا در زبان خود پذیرفته اند.از جانب دیگر، زبان پشتو در ساختار فونتیک خود زمینه وسیع داشته و در زمینه جذب و آموزش زبانهای دیگر بسیار مستعد بوده، از اینرواکثریت تام پشتونهاها توانسته اند در کشورهای دور و نزدیک، زبانهای خارجی را در اسرع وقت بیاموزند و خوب تلفظ کنند. ما مثالهای خوبی از محصلین افغان داریم که در روسیه به زبان روسی، در هند و پاکستان به زبان اردو و پنجابی، در عربستان و امارات به زبانعربی فصاحت بارزی از خود نشان دادهاند که حتی در بعضی جاها شناخته نمی شوند. تلاش پشتونها برای تحصیلات، پیشرفت بسیار خوبیداشته که توانسته تفاوت فرهنگی میان زندگی شهری و روستایی را کاهش دهد و این بذات خود در همزیستی شهروندان با تمامی اقوام کمک بیسابقه ا ی کرده است.

موقعیت جغرافیایی پشتونها در نقطه ای قرار دارد که شاهراه تمدن های منطقه ازآن می گذشت وهمزمان درمیانهٔ رقابت های منطقه ای نیز واقع بود.این امر به عنوان یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار، در حفظ و پرورش فرهنگ حماسی و آزادی خواهی مردم این سرزمین نقش اساسی ایفاکرد. امروزه نیز ما همچنان دردل این رقابتها قرارداریم؛ رقابت هایی که تنها شکل شان تغییر یافته، اما در ماهیت، همان وضع قرون گذشته رابازتاب میدهند. متأسفانه این موقف پشتو زبانان و رشد

 

فرهنگ و زبان فارسی و عقب ماندگی پشتونها در کشور، نوعی غرور وهژمونی لسانی را در بعضی از برادران تاجکتبار ما به وجود آورده اند،خصوصاً زمانی که میدیدند سایراقوام همه فارسی میآموزند و صحبت میکنند، برایشان نوعی حس خودپسندی در سده اخیر رشد کرده و برایشان لزومی دیده نمیشد تا زبان دیگران، منجمله پشتو را بیاموزند. البته این روشها بیشتر در شهرها حس میشد.

بالاخره این روش به حدی رسید که در اکثر افراد دری زبان کشور معمولًا شنیده میشد که من پشتو را می فهمم ولی گفته یا صحبت کرده نمیتوانم. و برعکس، شاهد بودهایم که اکثر اقلیتهای قومی دیگر، مثل نورستانیها، ایماقها، هندو، سیکها، بلوچها، عربها و غیره، دری و پشتو راخوب میآموختند و تلاش می کردند که بیاموزند. ولی دری زبانان ما نمیآموختند و خود را بالاتر ازدیگر فرهنگها وانمود میکردند. شواهدموجود است که لایق ترین شاگردان مکاتب دری زبان در مضمون زبان پشتو تقریباً به سطح صفر بودهاند. ما شاهد این وضعیت بودهایم، البتهاستثنا وجود دارد و همه غیرپشتون های ما چنین برخوردی نداشتند. در این تعصبات زبانی، معلوم بود که چند سیاسیون آگاهانه یا نا آگاهانهدست داشتند که بالاخره به نفع استعمارتمام میشد. متاسفانه این وضع هنوزهم خصوصا در بیرون از کشور ادامه دارد.

به نظر من علت دیگر عقب ماندگی فرهنگی و اجتماعی پشتونها ریشه در عقب ماندگی سران خود پشتونها داشت حتی حکومتدارانی که خود نیزپشتونبودند به این موضوع توجهی نداشتند. رویهمرفته هر دوی این علل، مکمل یکدیگربودند. با رشد زندگی شهری، پشتونها نیز از سطح عقب ماندگیخود انتقاد کردند و در این راستا احزاب و گروههای مدنی تشکیل دادند. و این وضعیت بیشتر در شهرهای بزرگ محسوس بود.

 

اگر به گذشته نه چندان دور نگاهی اجمالی بیندازیم، در عرصه سیاست، استعمار انگلیس در کنار استفاده از جاسوسان محلی از تمامی اقوام بهره می برد، ولی سهم تاجکها در مخالفت و سرکوب نظامها در کشور بارزتر بوده است. نقش بچهً سقاو در سقوط حکومت مترقی دولت امانالله خانبسیارمخرب و ویرانگر بود. او حتی تمام فعالیتهای نظام را کفری اعلام کرد و زنان را توأم با توهین به خانههایشان بازگرداند. در دهه پنجاه هجری شمسی، احمدشاه مسعود نه تنها توسط پاکستان علیه کشورخودش مورد استفاده قرار گرفت، بلکه درحین اشغال وحضور

ارتش سرخ قرار داد صلح را با انها دستخط نمود که مغایر روحیه

تمامی تنظیم های وقت بود (XIII( این تنها نبود؛ وی در مصاحبههای خود آشکارا تعصب قومی و زبانی را براه انداخت که نتیجه آن، در نهایت، یک کمپاین «من افغان نیستم» و شعار «خراسان بزرگ» بود که در وهله اول در خفا و بعداً آشکارا پس از مرگ وی توسط دار و دستهاش براه انداخته شد. مسعود شریر ترین فرد در میان تاجکها بود که نقش مخرب و آنارشیستی سیستماتیکی در کشور پیریزی کرد. شورای نظارمسعود، ربانی (بعوض شش ماه حکومت برخلاف معاهده بین تنظیمها در پاکستان ازراه تذویر برای چهار سال بر اریکه قدرت تکیه زد) این امرمغایربا اموزه های دین مبین اسلام (سوره صف،ایه :۲ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ”ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا چیزی میگویید که خود انجام نمیدهید؟) و توقع مردم ما بود که این تنظیمها صلح کنند اما برعکس در مقابل حکمتیارو دیگر گروههای تنظیمی درگیر جنگ خانمانسوز داخلی برای قدرت شدند که منجر به شهادت هفتاد هزار شهروندان مظلوم کابل وویرانی مکمل شهرگردیدند. جنگ اینها بحدی وحشی بود که مردم کابل مجبور به فروش اولاد هایشان شدند.

 

طاهر بدخشی در دهه دموکراسی حکومت ظاهرشاه ، در زمان اقتدار سردارمحمد داوود خان و در هنگام اشغال روسها احمدشاه مسعود،همچنین در زمان حکومت داری حامد کرزی و محمداشرف غنی، احمد مسعود و تیوریسینهایی بیمارش مانند لطیف پدرام و دارو دسته شان،اخیرا به کمک ولی نعمت هایشان نظیرکشورهای منطقه و اروپایی خصوصاً فرانسه، تحرکات را برپا نموده اند تا اگر توانسته باشد آتش نفاقرا در کشور شعله ورنگه دارند، غوغا برپا کردند که حتی بعضی کشورهای اروپایی را نیز تحت تأثیر قراردادند تا به آنان گوش فرا دهند.تلاش آنها این بود که به همه پشتون ها را مهر تروریستی بزنند. اما چون ماهیت کمپاین آنها غیرمردمی و غیر ملی بود، ناکام شدند.

جهالت در تمام جوامع انسانی وجود داشته و بشر قربانی های بیشماری را متحمل شده است. انسان در مجموع در حال تکامل است و این مسیر به نظر من تا ابد ادامه خواهد داشت. به قول حضرت مولانا حیات یک جمع اضداد است، او این اضداد را اگر متوجه شویم خود باعث ترقیانسان روی زمین گردیده. درمورد قربانی های بشر سوال ذیر را از گوگل/انترنت بعمل آوردیم و جوابش را کاپی کرده ام تا بعدا روی آن بحثصورت گیرد:

سوال:آیا گفته میتوانید که در طول تاریخ چند تن از شعرا، عرفا، واولیا در کشورهای فارسی یا دری زبان توسط مردم محل زندانی یا کشته شده اند و یابه نحوی شکنجه واز وطن خود فراری شده اند و مشهور ترین آن چی کسانی و کی ها بوده اند صرفا نام بگیرید؟

جواب : بله، در طول تاریخ کشورهای فارسی زبان (ایران، افغانستان، تاجکستان و مناطق هم زبان) تعدادی از شاعران، عارفان و اولیا به

 

دلایل سیاسی، مذهبی یا اجتماعی زندانی، کشته، تبعید یا شکنجه شدهاند. فهرست برخی مشهورترین آنها فقط بصورت نام:

حلاج (حسین بن منصور حلاج) – اعدام شد. سهروردی (شیخ

شهابالدین یحیی سهروردی) – کشته شد. بابا طاهرهمدانی – تبعید و

فشار مذهبی. مولانا جلالالدین محمد بلخی – مهاجرت اجباری از بلخ.

ناصر خسرو قبادیانی – تبعید به یمگان بدخشان. سنایی غزنوی – مدتی

در حصر فکری و فشار مذهبی. جامی (نورالدین عبدالرحمن جامی) –

مورد آزار سیاسی. عبدالقادر بیدل دهلوی – هجرت اجباری از

سمرقند/بدخشان. صائب تبریزی – سفر و تبعید خودخواسته به

هندوستان. فروغی بسطامی – حبس و فشار مذهبی. ملک الشعرای بهار

– زندان و تبعید در ایران معاصر. میرزا آقاخان کرمانی – زندانی و

اعدام در تبعید. صادق هدایت مهاجرت و مرگ در تبعید (پاریس.)

منظور من از متن بالا اینست که جهالت در هر زمانی بوده و در هر جامعه وجود داشته و دارد ومختص به هیچ گروه یا ملتی نیست. با مروری از تاریخ اگر بنگریم تقریبا تمام انبیا و اولیا، عرفا، ساینسدانان و غیره کسانی که به علم و تحقیق روی اورده اند درروی زمین به همین سرنوشت گرفتار شده اند.

مانند سایر جوامع بشری، پشتونها در صد سال اخیر و خصوصاً در جریان جنگهای چهل ساله و مهاجرتهای پیهم، در تماس با جهان بیرون تجاربی اندوختند که هرچند برای شان گران تمام شد، اما جمع غفیری جامعه پشتون ها ازآن آموختند. از جمله، به مراکز تعلیمی و مسلکی رویآوردند، و خصوصاً در تحصیلات عالی پیشرفت چشمگیری داشتنتد. در زمان حکومت محمدظاهرشاه۱۹۶۴ پارلمان جدید به اثر درخواستتودههای پشتوزبان، توانستند بعضی واژههای پشتو

 

مرتبط به نظام داری را انتخاب و رسمی سازد، و در نتیجه زبان پشتو نیز در همین سالها در کنار زبان دری رسمی شد. این چند واژه پشتو، درسالهای حکومت حامد کرزی و محمد اشرف غنی، در میان متعصبین دو اتشه غوغا برپا کرد، این مسله به مرور زمان جدی شد که بهاجندای پارلمان تبدیل شدند :بطور مثال واژه «پوهنتون» و «دانشگاه» که هر چند روز یک بار روی آن بحث می شد. رسمی شدن زبان پشتو باید سه صد سال پیش صورت می گرفت، اما در اثر عقب ماندگی پشتون ها، این کار زمان زیادی را در بر گرفت تا آنها این حق خود را درک کنند.

با در نظر داشت استثناات، اگر در پنجاه سال تحولات گذشته در افغانستان، برادران تاجک که انتقادهای که در مجموع داشتند، خلاصه ایتهیه گردد، مطمئناً بالاتراز هشتاد فیصد اعتراض آنان بالای نظام هایی است که در آن پشتونها در اقتدار بودهاند. در حالی که منطقا انتظار میرفت مداخلات، و مهم تر از همه، تجاوزات نیروهای خارجی را نیز به همان فیصدی مورد انتقاد قرار می دادند؛ تجاوزهایی که تأثیرات فلاکت باری بر تمام مردم کشور داشته اند. اگر حکمتیار کابل را در دهه هفتاد راکت باران کرد، پس انصاف داشته باشیم: آیا مسعود و دوستمو دیگران به مردم کابل اکلیل گل توزیع می کردند؟ در نتیجه، حکمتیار لقب «راکتیار» و «قصاب کابل» را به دست آورد، ولی جالبتراینکه مسعود «قهرمان ملی» شد و دوستم «مارشال» و خلیلی و دیگران «مجاهدین محترم» شمرده شدند.

به همین منوال در سقوط نظام جمهوریت، همه دشنامها و تمام بار ملامتی بر سر محمداشرف غنی فرو ریخت و او لقب «فراری» و «دزد» را به دست آورد، ولی برادران مسعود، فرزند مسعود، امپراتور بلخ عطامحمد نور و دیگران به شیوهای دیپلوماتیک از انتقادها بری

 

شدند. در طول بیست سال نظام جمهوریت، در تقسیم کرسیها، پنجشیریها، بدخشانیها، مزاریها، تخاریها، پروانیها، بامیانیها، و برخی دیگر ازسرپل و جوزجان در بیروکراسی دولتی بیشترین سهم ، خصوصاً در وزارتهای دفاع، داخله و امنیت ملی، داشتند؛ جایی که مزایای قدرت و قراردادهای خارجی را غصب کرده بودند و دزدی و چپاول به رسواترین حد خود رسید. در کنار این، پشتونها نه تنها بمباردمان، قتل وقتال را در زندگی روزمره شان تحمل میکردند، بلکه لقب «فاشیستها» را در درون نظام و مردم عام بنام «تروریست» نیز نصیب شدند. هدف مناز این گفتار، برائت دادن و یا دفاع از پشتونهای فاسد نیست، بلکه وقتی اعمال کسی را محکوم میکنیم باید همه را به صورت یکسان، بدون در نظرگرفتن قوم، زبان و ملیت شان، محکوم و انتقاد کنیم. ثبوت این تبعیضها و دشنامها به سران پشتون، تا هنوز هم در رسانه ها بنظر میرسد.

یک مثال روشنی دیگرازین قبیل توطیه درکتاب «ناشناس ناشناس نیست» در مصاحب ه صبورسیاسنگ که با داکتر صادق فطرت«ناشناس» صورت گرفته بود. در ضمن، بحث روی کتاب «پټه خزانه» نیز بعمل آمده بود. ظاهراً چنین وانمود شد که این پرسشها از سوی علاقهمندان هنر ناشناس مطرح شدهاند، ولی باعث واکنشی شدید میان پشتونها شد؛ زیرا این پرسشها از هنرمندی سالخورده ای که نزدیک به نود سال سندارد و به گفته خودش در یک مصاحبه با ذکریا نایبی در تلویزیون هستی به تاریخ ۵ اپریل ۲۰۱۹، کتاب «پټه خزانه» را نخوانده بود، غیرضروری مغرضانه به نظر میرسد. ناشناس اعتراف کرد که نباید چنین تبصرهای میکرد که از آن تعبیرهای سیاسی صورت گرفت. ویگفت: «فقط گفتم که متن شعر پټه خزانه شبیه اشعار زبان معاصر پشتو است». در حالیکه در همان مصاحبه، استاد شهسوار سنگروال

 

نشان و واضح نموده گفت، واژههایی درمتن کتاب «پټه خزانه»وجود دارد که امروز دیگر کسی از آنها خبری ندارند و نمی فهمند، زیرا درزبان معاصر پشتو کاربرد ندارند. ناشناس در پاسخ به اینکه آیا این پرسش درمورد پټه خزانه مغرضانه یا سیاسی بود، گفت: «نه،مغرضانه نبود، اما به شکلی رنگ سیاسی را بخود گرفت». (XIV( در اینجا سوالی به ذهن می رسد: در شرایطی که کشور ما چهل سال جنگ، میلیونها انسان فقیر، مهاجرتهای وسیع و دهها مشکل دیگر دارد، آیا واقعاً ضرور بود در میان صد و پنجاه پرسش، پرسشی دربارهپټه خزانه گنجانیده شود وبعدا آنرا باد دهد؟ مطمئناً مغرضانه بود.

در سال های اخیر، کمپاین هایی به هدف هویت سازی قومی و زبانی در برابر نظام گذشته، که بیشتر بر محوریت زبان پشتو و نام افغان استوار بود،به وجود آمد. مثلًا کمپاین «من افغان نیستم» یا «افغان نام قومی است، نه ملی» و یا «خراسان بزرگ» و… همه و همه در تضاد با هویتسیاسی و ملی کشور طرح ریزی شدهاند. یکی از عوامل تقویت این ذهنیت، رسانههای کشورهای همسایه مانند ایران است ، که از این تفکردر راستای منافع خود استفاده می کند و همچنان احساسات اقوام غیرپشتون را تحریک می نماید.

همچنان، متأسفانه شایان ذکر است که بحث و اجرای پروژهٔ توزیع تذکرههای الکترونیکی در دوران حکومت حامد کرزی و در حدود سالهای۲۰۱۰ با همکاری فنی کشور مالزی آغاز گردید؛ اما به دلیل فساد و ناکارآمدی برخی مسئولین و همچنین دخالتهای جنجالی و فشارهای ناشیاز حلقات مافیایی، به ویژه تحت رهبری پدرام و در خفا با حمایت برخی اعضای دولت اشرف غنی از جمله داکتر عبدالله، این پروژه برای چند سالدچار چالش شد.

 

این کشمکشها و تنشها سبب شد که توزیع تذکرههای الکترونیکی تا سال ۲۰۱۸ عملا به تعویق بیفتد، هرچند که خود داکتر عبدالله آغاز رسمیپروژه را در سال ۲۰۱۵ امضا کرده بود. جریانهای مرتبط با این پروژه گرچه در حیطهٔ این رساله نمیگنجد، اما به عنوان نمونهای آشکار ازهویت ستیزی برخی گروهها شایان ذکر است. در کنار نکات فنی و جزئی، باید تأکید کرد که مسئلهٔ کلیدی در تعویق انداختن توزیع

تذکرههای برقی، حفظ و گنجاندن کلمهٔ «افغان» در آن بود. (XV)

در پایان، یکی دیگر از نمونهها، روش برگزاری و تجلیل هجدهم سنبله در طول سالهای جمهوری است، که هواداران مسعود این روز را بهویژه در کابل، به گونهای بسیار خشونتآمیز و حتی میتوان گفت غیرانسانی برگزار میکردند. در این مراسمها، خودروها مملو از جوانان مسلح بود که با اجرای آتشهای هوایی در خیابانها و کوچههای کابل، حضور خود را به نمایش میگذاشتند؛ اقدامی که برای مردم عادی ترسآور بود و متأسفانه بسیاری از هموطنان بیگناه در اثر این آتشبازیها جانهای شیرین خود را از دست دادند.

گرچه آمار دقیقی از قربانیان در دست نیست، اما ویدیوهای متعددی از

این نوع تجلیلها در شبکه YouTubeموجود است که شدت خشونت و

مخاطرات آن را نشان میدهد.

طرح خراسان نه تنها یک توطئه برای تغییر نام افغانستان است، بلکه به هدف بازگرداندن نفوذ فرهنگی ایران در منطقه و ایجاد یک جغرافیایفرهنگی مشترک میان فارسی زبانان آسیای میانه و ایران است. این طرح در ظاهر بشکل بسیار فرهنگی و افتخار آمیزمطرح میشود، ولی در اصل برنامه ای استعماری است که در کنارهویت زدایی پشتونها، نوعی تفوق طلبی قومی و زبانی را تبلیغ میکند.

 

پشتونها در طول تاریخ نه تنها علیه فرهنگ دری/ فارسی اقدام نکردهاند، بلکه آن را در نظام آموزشی، اداری و دینی خود گنجاندهاند. امابا کمال تأسف، چنین رویکرد متقابلی از سوی بخش بزرگی از دری زبانان کشورنادیده گرفته شده. اکنون که پشتونها بیدار شدهاند و خواستار توازنزبانی، هویتی و فرهنگی در کشور هستند، این خواست مشروع را به چشم تعصب و قوم گرایی می نگرند.

مردم اروپا این واقعیت را صد سال پیش درک کردند و نظامی بنیاد نهادند که در آن همه محترم شمرده و پذیرفته شدند. ما باید افکار بدبینانه را نقد وطرد کنیم، نه اقوام را. ما باید خود و مردم خود را از تنفر، انزجار و تعصب نجات دهیم؛ چیزی که حریفان در کمین آن است تا ما رادر آن غرق و سلطه خویش را تضمین کنند. عین چنین حالت را امروز در ایران می بینیم، بسیاری از ایرانیان از بمباران اسرائیل خوشحال هستند و این نمونه ای تأسف آور است که کشور را به دو ملت تقسیم کردهاند. علاوه بر این طبق آمار سازمانCIA ، نفوس مسلمانان جهان دو میلیارد و یهودیان پانزده میلیون نفر هستند، یعنی در مقابل هر یهودی، ۱۲۷ مسلمان وجود دارد؛ اما در عمل چه میبینیم؟ این خود نتیجه تفرقه و جهالت میان مسلمانان است. (XVI)

تغییر نام کشور یک خواب فریبنده ؛ یک ایدئولوژی تحریک آمیزاست که توسط استخبارات قدرتهای جهان و منطقه طراحی شده است و جزفلاکت و جنگ داخلی، پیامد دیگری برای مردم ندارد. از این رو، لطفاً فریب دامهای نهان دشمنان را نخورید تا از جنگهای داخلی وبدبختیهای ناشی از آن در امان بمانیم. یکدیگر را بپذیریم و اجنبیان را در خانه جای ندهیم. ما نمی توانیم یکدیگر را انکاریا نفی کنیم؛ همه مایک پیکر هستیم. در این مقطع تاریخی، اجازه ندهیم تجربه تلخ جنگهای

 

دهه هفتاد تکرار شود که در آن، همه بدون استثناء بدبخت شدند؛ در غیر آن صورت، تاریخ ما را نخواهد بخشید.

در وضعیت کنونی، هیچ یک از اقوام کشوراعم از پشتون، تاجک، هزاره، ازبک و نه دیگران مقصر هستند. البته، عدم آگاهی و جهالت نه تنهادر میان پشتونها، بلکه درهر ملیت، در هر گوشه دنیا، باعث فقر، بدبختی و جنگها شده ؛ با تفاوتهای نسبی. منافع کشورهای قدرتمند در این است کهما با یکدیگر درگیر باشیم. از این رو، این یک خواب محال است که در دشمنی با یک قوم درکشورخود، خوشبخت شویم. برعکس، این ما را بهدامن بیگانگان میافکند. در تاریخ نمونههای فراوانی از این وضعیت داریم.

در نتیجه، باید گفت که مبارزین حقیقی کسانیاند که نه تنها اقوام مختلف یک کشور، بلکه منطقه و جهان را در اندیشه خود جای دهند و در پی خوشبختی و آسایش همه باشند. تمام جوامع بشری، در درجات مختلف، با عقب ماندگی، خرافات و جهالت روبه رو هستند. مبارزین بایدنواقص جوامع خود را بشناسند و مردم خود را نجات دهند، نه اینکه یکی را برتر از دیگری بدانند و تخم نفاق بین شان بکارند. در پایان بایدگفت که اختلاف فرهنگی باید به رشد فرهنگ عمومی و پذیرش متقابل منجر گردد، نه به خصومت و دشمنی. این تفاوتها را روشنفکران بایدبه عنوان رسالت تاریخی خود درک و بپذیرند و برای تحقق آن تلاش کنند، تا جمعیت چند میلیونی این سرزمین ، به هر نامی که باشد،زندگی خوشی داشته باشند. وظیفه ما اثبات برتری بر یکد یگر نیست، بلکه برادری و احترام متقابل است.

 

ششم : تحليلی از زيست انسان بر کرهٔ زمين از نظر عرفان – روحانيت

به نظرمن در این عصر درگیرشدن در مباحث بالابسیار کودکانه است که همچنان درگیر چنین موضوعاتی باشیم؛ زیرا نمی توانیم تنها با نفرتاز یک بیماری، از آن رهایی یابیم. ما باید حتماً بر درمان آن تمرکز کنیم، و این بیماری در اصل همان جهالت است که نه تنها در کشور ما،بلکه در تمام کشورهای جهان به اشکال گوناگون وجود دارد. برایم مایه شرمساری است که جهان به کجا رسیده و ما هنوز به چهچیزهایی سرگرم هستیم. با این حال، به دلیل نبود آگاهی، به ویژه در میان جوانان، پرداختن به چنین مباحث روشنگرانه همچنان لازم و ضروریاست.

به اصل موضوع برگردیم ، بیایید از منابع تاریخی ومستندات مورخین بگذریم می بینیم که بشر میلیونها سال بر زمین زیسته است و تاریخ یا ساینس تا حالا ثابت نساخته که اصلًا زندگی، اولین حیات و متعاقباً انسان، از کجامنشاُ گرفته اند. در آن زمانی که انسان فکر وطن را در سرنداشت و تنها به زنده ماندن در برابر جبر و آفات طبیعت و بیخبری از علل آن میاندیشید، هیچ کس نگفته و یا درنیافته که انسان اولیه در کجایزمین زندگی را آغاز کرده و از آن جا به کدام نقاط دیگر زمین نقل مکان نموده است.

در آن زمان، کلتور و زبان رشد نکرده بودند و اقوامی نیز وجود نداشتند؛ شاید تنها قبایل بسیار ابتدایی و کوچک، که برای بقا لازم بودنزدیک هم باشند. در این زمان ما نمیدانیم چه کسانی به کجا رفته اند و یا چه کسانی با چه کسانی مدغم شدهاند. زمینی که سرحد نداشت، زمینی که کشور در آن وجود نداشت، زمینی که ارتش نداشت – فقط انسانها، حیوانات و طبیعت زیبای لایتناهی – و روشن است که ما همه از همانجامیآییم؛ از همان نقطه ای نامعلوم ولی معلوم، که همین زمین

 

است، آغاز نمودهایم. به عبارت دیگر، همه ی ما ریشه در همین زمین مقدس داریم و از یک منبع اسرارآمیز سرچشمه می گیریم.

این سفر تکاملی انسان را حضرت مولانای بلخ چنین خلاصه نموده

است:

از جمادی مردم و نامی شدم

وز نما مردم به حيوان برزدم

مردم از حيوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

بشر در ابتدا درعالم جماد بوده، سپس به عالم نبات و حیوان، و در نهایت به عالم انسانی قدم گذاشته است. این سیر تکاملی، در واقع سفری است ازجهل به سوی آگاهی و از محدودیت به سوی بی نهایت.

حالا ما را یک چیز از هم جدا میسازد و آن، حرص و آز در انسان است که نه تنها خود را بر دیگران برتری میدهد، بلکه حتی زمینها و امروز حتی آسمانها را نیز میان خود تقسیم کردهاند. این حالت خیلی خندهآور است که بگویند: “این زمین از ماست”، اما نمی آموزند کهاصلًا ما ملک این زمین هستیم. زمین میلیونها سال بدون ما در این هستی موجود بوده و بدون شک، زیباتر و غنی تر هم بوده است. میلیونهانسل انسان در جهان ادعای مالکیت بر این زمین را کردند و بدون آنکه درک کنند، به فنای ابدی رفتند و چیزی با خود نبردند، جالب اینکه در همین زمین نابود شدند.

عارفان از بعد دیگرمیگویند که هر آن چه در هستی است، برای انسان است؛ زیرا اگر انسان نمیبود، کی قادر بود که به وجود این هستی و خالق لایزال اعتراف و تمجید کند؟ البته برای انسانی که به درجه انسان کامل رسیده باشد.

فرض کنیم که ما به آن سطح وبلوغ فکری رسیده باشیم، پس ما مهم هستیم، چرا که حاصل تکامل چند میلیون سالهایم، یگانه موجودی بی نظیر در همین کره خاکی. و این مهم نیست که از کجای زمین هستیم، بلکه مهم این است که به حیث انسان زندگی می کنیم. انسانی که به درجه ایانسان کامل برسد، مقدس ترین موجود روی زمین می گردد. و از نظرعرفان، به همین هدف روی زمین آمدهایم تا این هدف را تحقق ببخشیم.

حیات در مجموع یکی است؛ برای اینکه میبینیم زمین یکیست، آفتاب ما یکیست، اتمسفیر زمین یکیست، اکسیجن یکیست و از اینرو انسان نیز

یکیست.

پس فکر کنیم که این سرحدات از کجا آمدهاند؟ این سرحدات توسط کسانی بوجود امده که مریضی داشتند و دارند و آن مریضی که نامش حرص و آزست بوجود آمده است. هزاران سرحد روی زمین به وجود آمدهاند و دوباره با تغییر قدرتها از بین رفته اند. بسیاری از این سرحدات را ما نمیدانیم واقعاً از کجا تا کجا بودهاند. باید بیشتر واضح کنیم که این سرحدات را سیاسیون کشورها به وجود آورده اند تا حکمرانی خود را قایمسازند، و تاریخ شاهد است که در طول عمر بشر، میلیونها انسان به خاطر همین سرحدات به کام مرگ و دربدری کشانده شدهاند. همانگونه کهمولانا از مرز قوم و زبان عبور کرده بود، ما نیز باید برای ساختن یک جامعه ای برابر وهمزیست از تعصبات زبانی و قومی بگذریم و به اصلانسانیت، عدالت، احترام متقابل و همزیستی باورمند باشیم.

 

هفتم – پيشنهادی چند برای بيرون رفت از چنين بحران ها

مردم افغانستان، اعم از تمام ملیت ها، چه اقداماتی باید انجام دهند تا خود و کشورشان را از بحران کنونی نجات دهند؟ این پرسش بسیار عمیق و مهم است، زیرا مشکلات مردم ما تنها اقتصادی نیست، بلکه جنبههای سیاسی، فرهنگی، آموزشی، تاریخی و جغرافیایی نیز دارد. در اینجاچند اقدام اساسی ذکر میکنم که مردم ما باید به صورت جمعی انجام دهند تا خود و سرزمین شان را از بحران فعلی نجات دهند:

الف – اولويت دادن به آموزش

آموزش پایه ی نجات هر ملت است. ما باید:

  • برای فرزندان خود آموزش معیاری و عصری فراهم کنند؛
  • در زمینه ای تحصیلات عالی و مهارتهای فنی سرمایه گذاری نمایند؛
  • برای آگاهی از تاریخ، زبان، فرهنگ و هویت خویش مواد آموزشی مستقل فراهم سازند.

قوت ما درهمبستگی و همپذیری ما نهفته است اگر ما بر نفاق فایق آیم دیگر صدای ما تاثیر،قوت وشنونده پیدا میکند،آن وقتی است که حاکمان ازجبر دست کشیده و بصدای ملت گوش میدهند. اخیرا مثالهای زندهُ این اتفاق وقوت مردمی کشورهای بنگلدیش و نیپال استند.

ب – آگاهی وحدت ملی و اتحاد مردم بايد:

  • فرا ترازاختلافات قومی، زبانی و منطقهای، به عنوان یک ملت رفتار شمرده شود.
  • خود را از اجنداهای خارجی دور نگه دارند و موقف واحد برای منافع شان اتخاذ نمایند.
  • از نمایندگان واقعی خود حمایت سیاسی کنند، نه از کسانی که به نفع بیگانه گان کار می کنند.
  • از کیش پرستی و مرده پرستی به آینده نگری تمرکز صورت گیرند و خودرا از زنجیر گذشته برهانیم.

ج – توانمند سازی اقتصادی و خود کفايی وقتی بدست ميايد که:

  • تجارت داخلی، زراعت، صنایع کوچک و کسب وکارهای محلی رارشد دهند.
  • به جای تکیه بر کمک های خارجی ازمنابع داخلی خود را بهره برداری صورت بگیرند.
  • راههایرهاییازسلطههایاقتصادیخارجیراجستجونمایم.

د – بيداری فرهنگی و پاسداری از هويت

  • هویت خودرابه گونه ای مثبت تعریف و حفظ کنید.
  • فرهنگ، زبان، موسیقی، ادبیات، تاریخ و ارزشهای خود را ترویج و نگهداری نماید.
  • در برابر نظریات تفرقه افکنانه، مقابله علمی و فرهنگی انجام دهید.

ه – رسانه های مستقل و مبارزه ی فکری

  • مردم ما بایدرسانه های خود را ایجاد کنندتا صدای آنها باشد و واقعیت های مملکت شان به گوش جهانیان برسد، ژورنالیزم زرد برای کشور زیانبار است.
  • دروغ پراکنی ها، تحریف تاریخ و هویت سازی جعلی را افشا کنند.
  • ازطریق شبکه های اجتماعی پیام هایآگاهانه و مثبت نشر دهند.

و – تفاهم بين اقوام و مبارزه مدنی

  • با همه ای اقوام بر اساس تفاهم، عدالت و برابری تعامل نمایند.
  • هر نوع خشونت را رد کنند و راههای مدنی، قانونی و سیاسی را در پیش گیرند.
  • مطابق معیارهای جهانی برای حقوق خویش صدا بلند کنند.

 

ز – احيای تاريخ و واقعيت ها

  • تاریخ خود را از منابع اصلی بشناسند، نه از طریق جعل های سیاسی.
  • بجای تخریب شخصیت، بزرگان، دانشمندان، نویسندگان و متفکران خود را معرفی کنند.
  • اشتباهات گذشته را تحلیل کرده و چشمانداز روشنی برای آینده ترسیم نمایند.

 

هشتم : نتيجه گيری

اگر مردم ما ـ اعم از پشتون ها، تاجک ها، ازبک ها، هزاره ها، ترکمن ها و دیگران ـ میخواهند سرنوشت خود و ملت شان را تغییر دهند، باید نخست ریشه های جهل، تفرقه افگنی، بیگانه پرستی، ناتوانی اقتصادی و بردگی فکری را از میان بردارند. هیچ ملتی با تکیه برتفرقه و دشمنی درونی به سعادت نرسیده است و هیچ سرزمینی با وابستگی به بیگانگان به عزت و استقلال پایداردست نیافته است.

این رسالت تنها به دوش یک فرد یا یک گروه محدود نیست؛ بلکه نیازمند بیداری عمومی، همبستگی اجتماعی، تدبرسیاسی و فداکاری جمعیاست. هر شهروند، چه درداخل کشور و چه در بیرون از آن، مسئول دارد تا در حد توان خویش برای آگاهی، اصلاح، و ساختن آینده رُوشنسهم بگیرد. جامعه همچون پیکری واحد است؛ اگریک عضوی بیمار و ضعیف شود، دیگر اعضا نیز از تأثیر آن در امان نمیمانند.

پشتونها با تاجکها، تاجکها با ازبکها، و ازبکها با ترکمنها در طول تاریخ نه تنها از نظر جغرافیایی، بلکه از منظر فرهنگی، زبانی، اقتصادی و حتیخانوادگی با هم درآمیخته و گره خوردهاند. این پیوندها نشان میدهد که هیچکس نمیتواند خود را جدا از دیگری تعریف کند. ما یکدیگر را تکمیلمیکنیم و بدون هم ناقص خواهیم بود.

بنابراین، وحدت و همزیستی نه یک شعار سیاسی، بلکه یک ضرورت تاریخی و حیاتی است. اگر گذشته ما سرشار از زخمهای ناشی از تفرقه وتعصب بوده است، آینده ما مي تواند سرشار از امید، همکاری و آبادانی باشد. این تنها زمانی ممکن خواهد بود که همه ما بر مشترکات خویش تکیه کنیم، به تفاوتها احترام بگذاریم و برای ساختن کشوری

آزاد، مستقل و مرفه دست به دست هم دهیم. » ومن الله توفیق«

نهم : منابع و ماُخذ ها

شمارهماخذ منبع صفحه
I صفحه انترنتی لمر – استاد حامد نوید(https://lmarmagazine.com/?author=7
)
6
II افغان و افغانستان – عبدالحی حبیبی 8
III 116شاهنامه فردوسی – چاپ مسکو صفحه 8
!V صفحه انترنتی لمر – استاد حامد نوید(https://lmarmagazine.com/?author=7
)
9
V موږ څوک یو – انجینیر محمد داوود اڅک و اگره والا 11
VI پژوهشی در تاریخ افغانستان- منابع اوستایی –عبدالحی حبیبیو شاهنامه را در پیوند با پشتونها بررسی میکند 14
VII A W. K. Fraser-Tytler – Afghanistan: A Study of Political Developments in Central & SouthernAsia. تحلیل ارتباط قبایل پشتون با اقوام آریایی و سکایی 1950 14
VII B James Darmesteter, Sacred Books of theEast, Vol. 4: The Zend-Avesta (1880s)
است،متأخر اوستایبه ویژه قوانین پاکی و ناپاکی، ویسپرد آیین قربانی ویشت هابرای ستایس ایزدان را روی بحث گرفته
14
VII C G. Gnoli Zoroaster’s Time and Homelandدربارهموقعیت جغرافیایی اوستایی و ارتباط آن با افغانستان و شرق

(1975) .ایران

14
VII D H.W. Bailey – Indo-Scythian Studies (1985).درباره سکاها و ارتباط احتمالی آنها با اقوام افغانستان 14
VII
E
Yarshater, Ehsan (ed.) Cambridge Historyofفصلهای مرتبط با اقوام شرقی ایران III & II Vol. Iran,(پارتها،
سکاها، و آریاییها)
14
VII F Olaf Caroe – The Pathans: 550 B.C.–A.D. واوستاشاهنامه را در پیوند با پیشینهٔ پشتونها بررسی کرده است

(1958)

14
VII G Skjaervo (2005). “Linguistic Studies on theIranian Languages: Pashto and Avestan.”Journal

بررسی جامع زبان پشتو با تمرکز بر Studies. Iranian ofساختارهای گرامری و ویژگیهای زبانشناختی آن

14
VIII A 1-Bamshad et al. (2001). “Genetic evidence onthe origins of Indian caste populations.”Genome Research.

[https://genome.cshlp.org/content/11/6/994](https://genome.cshlp.org/content/11/6/994)

راپور مطالعات جینیتکی

15
VIII B Qamar et al. (2005). “Y-chromosomalDNA variation in Pakistan.” AmericanJournal of Human Genetics.https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/
راپورمطالعات جینیتکی
15
VIII C Bamshad et al. (2003). “Genetic evidence forthe origins of South and Central Asians.” AmericanJournal of Human Genetics.جنیتکی مطالعات راپور 15
VIII D Firasat et al., BMC Genetics, 2007N. Nasidze et al., Annals of HumanGenetics, 2006

. Ayub et al., The American Journal of Human

راپور مطالعات جنیتکی 2015Genetics,

15
VIII E Mashkani et al. (2017). “Linguistic and Genetic Evidence on Pashto and its Relationswith Iranian Languages.”
Iranian Journal of Linguistics. راپورمطالعات جنیتکی
15
VIII F Dempster et al. (2019). “A Genetic andLinguistic Overview of Pashtun Populations.” Journal ofراپور مطالعات جنیتکی Genetics.Human 15
IX Afghanistan and Its Inhabitants توسط که کتابیمحمدحیات خان بهادر بدستور پولیتیکل اجنت (والی) بنو درسال ۱۸۶۰تحریر شده که پشتون هارا به یهود نسبت داده اند 16
X https://www.youtube.com/live/jEp1yJXxS9E?si=zلینک مصاحبه داکتر عزیزbqV2g73SLzEDnwb 21
XI https://www.youtube.com/watch?v=Hbba-ویدیو یوتیوب داکتر اسد محمود در لاهور byZblFL0
درمورد پشتونها که اولاد حضرتسلیمان هستند
22
XII Irfan Habib – India in the World; the World in Indiaمنبع که نفوس کشور هند را در سالهای ۱۸۰۰ با نفوس بریتانا

مقایسه کرده اند

24
XIII مواخذ: در جستجوی حقیقت ،اثر بروس ریچاردسن) 30
XIV https://www.youtube.com/watch?v=miE_ueJF- 2Yمصاحبه تلویزیون هستی با داکتر فطرت ناشناس 35
XV https://www.afghanistan-analysts.org/en/reports/rights و تحلیلی
راپورکرونולוגی پروژه تذکره برقی.
36
XVI صفحه انترنیتی نفوس جهان سی آی ای ایالاتمتحده امریکا 37
Mohammad Saeed Fazli – Toronto, September 2025
Copyright © [2025]. All rights reserved unless otherwise authorized.

Views: 947

dulce report hentai hentaidl.net hentai moonlight lady
بوس ممثلين mainasiantube.com افلام سكس اعتصاب
xvedios india porn-storage.com indian aunty mms scandal
نيك تخان onyxarabians.com افلام سكس اغتصاب حقيقى
ranjeeta actress indianassfuck.com shemalexnxx
www.hollywood actress sex fuckable.mobi sunny leone first sex
gujrat sexy video tubozavr.com ultradonkey
buluflim 3porn.info xxx exotic videos
بزاز فنانات مصريات fatsporn.org نيك عربي
xnxx vdieo 2beeg.me mms sex site
saamy tamil movie nimila.net indian model fucked
افلام مصريه سكس arabicpornmovies.com قصص بنات نيك
telugu sex .com redwap.me sex video school
hindi sexi chudai orgypornvids.com indiyn sex vidio
tamilnudevideos fuckmomtube.net 7starhd.mobi